عبدالرضا کاهانی فیلمساز بیمانندی است و سبک درام خاص خود را دارد که آن را با مقدار کمی کمدی سیاه ترکیب میکند، عمده داستانهای او زمینهای برای کنار هم قراردادن کاراکترهایی است که اگرچه خاص هستند، اما ملموس و قابل باورند. عبدالرضا کاهانی با فیلمهای خود، بدون فدا کردن داستان و شخصیتهایش، گزارشی بر اجتماع ایران ارائه میدهد و شاید به همین دلیل است که علیرغم محدودیتها و ممیزیهای بسیار، از فیلمسازی در ایران دست نکشیده است.
پس از توقیف فیلم «ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا»، فیلم جدید او، «خانم یایا» با انتظارات فراوانی به پرده سینماها رسیده است و نمیدانیم تا چه حد قربانی ممیزیها شده است. اما مشکلات کاهانی و فیلم «خانم یایا» به قبل از آغاز اکران فیلم بازمیگردند. کاهانی هیچگاه فیلمی کمدی نساخته است. آثار او، دارای رگههای طنز تلخ هستند که در فیلم «اسب حیوان نجیبی است» بیشتر از سایر آثارش قابل مشاهده است (متأسفانه ما فیلم ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا را ندیدهایم و نمیتوانیم درباره آن نظر دهیم). آثار او درامهایی هستند که پایانهای عمدتا تلخی دارند و «خانم یایا» نیز از این قضیه مستثنا نیست. اما به دلایل نامشخصی، این فیلم در تبلیغات مانند یک فیلم کمدی، آن هم از جنس کمدیهای بنجل امروزی، معرفی شده است. تهیهکننده اثر یا فیلم را تماشا نکرده است، یا تصور کرده که با نمایش چهره واقعی فیلم، تماشاگر ایرانی به دیدن آن نخواهد آمد که حدس دوم تا حدی قانعکننده است.
فیلم «خانم یایا» یک فیلم استعاری با المانهای اغراق و هجو است. کاهانی این بار به جای حل کردن حرف خود در دل داستان و شخصیتها، از همان ابتدا به سراغ معناپردازی رفته است. در واقع، مرتضی و ناصر فیلم «خانم یایا» تمثیلی از جامعهای سرخورده هستند که همواره مورد سرکوب چارچوبی محدودکننده قرار گرفته و نتوانسته خودش باشد و با حسرت و عقده رشد کرده است. خانم یایا نیز عامل تحریک این جامعه است. خانم یایا آن میوه ممنوعهای است که مرد ایرانی فکر میکند بدون داشتن آن زندگی نکرده است. آن معبودی که هیچوقت به آن نرسیده و در نتیجه از سوی دیگران مورد ملامت قرار میگیرد. خانم یایا لازم نیست حتی تایلندی باشد، تایلند فقط قابل درک ترین محل برای بیان چنین استعارهای است. تغییرمکانهای متوالی و ماهیت مبهم و مرموز خانم یایا نیز از همین امر ریشه میگیرد. او واقعا زنی تایلندی نیست که قصد اغوای مرتضی و ناصر را دارد، او نماد آن چیزی است که فرد ایرانی آن را در کشور خود نمییابد و برای تجربه آن به خارج از کشور سفر میکند؛ تجربهای که ایرانی در کشور خود آن را عیب میداند و در خارج، نداشتن آن را مایه ننگ.
فیلم «خانم یایا» از جمله آثار خوب عبدالرضا کاهانی نیست. تا زمانی که کاهانی مشغول تعریف این فضای استعاری و انتقادی خود است، «خانم یایا» برای تماشاگر متفکر و نکتهسنج جالب است، اما از اواسط فیلم، انگار کاهانی مایه برای ادامه فیلم خود کم آورده است و تصمیم میگیرد که درامی نیمه جان را به فیلم خود تزریق کند. امین حیایی اگرچه نقش خود را خیلی خوب بازی کرده، اما شخصیت عظیم، فضای استعاری «خانم یایا» را زیر سوال میبرد و آنجاست که تماشاگر متوجه میشود، «خانم یایا» زیر لایه پیام انتقادی خود از عقده اجتماعی که در جامعه ایرانی در جریان است، فیلم خستهکنندهای است و خود خسته میشود. اما این مشکل اصلی «خانم یایا» نیست.
عبدالرضا کاهانی، با ساخت «خانم یایا» نشان داد که بیش از حد از تماشاگر ایرانی انتظار دارد. مگر چندنفر تماشاگر حرفهای در ایران به سینما میروند؟ چه تعداد از افرادی که به تماشای فیلمی در سینماهای ایران میروند، قدرت تفکر و تعقل درباره موضوع و موضع فیلم را دارند؟ پدر و مادر ناآگاهی که کودک خردسال خود را برای تماشای فیلمی که آنها را شاد کند، به سینما و تماشای فیلم «خانم یایا» میبرند، چگونه میتوانند متوجه انتقادات فیلم «خانم یایا» شوند. فیلم «خانم یایا» در فضا، مکان و زمانی اشتباه، برای مخاطبانی اشتباه ساخته و به نمایش گذاشته شده است. تبلیغات عجیب فیلم نیز تنها باعث افزایش شدت این سوتفاهم شدهاند. در واقع، تبلیغ چنین فیلمی به عنوان یک اثر کمدی، دروغی بیشرمانه و یک کلاهبرداری است و تهیهکننده فیلم باید بابت این عمل ناشایست پاسخگو باشد، هرچند که نهادی برای بازخواست از او وجود ندارد.
شاید بتوان از اکران فیلمهای «ساعت پنج عصر» و «خفه گی» به عنوان موردهای مشابه یاد کرد. هر دو فیلم در ژانرهایی ساخته شدند که برای تماشاگر ایرانی که اطلاعات درستی از سینما و ساختارها و ژانرهای آن ندارد، بیگانه هستند. متأسفانه فیلم «خانم یایا» فارغ از ساختار خود، به عنوان درام شکست خورده است و همین مسئله فقط باعث دورترشدن مخاطب از فیلم میشود و نتیجه، واکنشهایی است که عمدتا ناشی از عدم شناخت و درک کافی مخاطب از سینماست. عمده اعتراضها ناشی از این است که مخاطب حتی نمیداند که مشغول تماشای چیست و به مرحله تشخیص ضعف اثر به عنوان یک درام نمیرسد.
متأسفانه، سینمای ایران فقیر است، هم از نظر محتوا و هم از نظر مخاطب، (با وجود کسب جوایز متعدد توسط فیلمسازان ایرانی) راه زیادی تا داشتن یک سینمای بااعتبار باقی مانده است، زیرا زمانی که سینما رشد میکند، تماشاگر آن را عقب نگهمیدارد زیرا حاضر نیست با آن رشد کند. عبدالرضا کاهانی، جدیدترین قربانی این بیماری کشنده و خطرناک است که درمان آن با راهکارهای ریشهای و آموزشهای پایهای ممکن است، اما با توجه به وضع آموزشی امروز، مخصوصا در آموزشگاهها و دانشگاههای هنری، عبدالرضا کاهانی قطعا آخرین قربانی این بیماری نخواهد بود و ساخت فیلمی مانند «خانم یایا» در این سینما، عبث و مانند خودآزاری است.
در دومین قسمت عینک درباره خانم یایا و عدم استقبال مخاطبان از فیلم پرداختهایم. با لوکتو همراه باشید.