در چند سال اخیر، جریان ساخت سریالهای ویژه شبکه نمایش خانگی (که در واقع همان پخش به صورت DVD و جدیدا در شبکههای دیجیتال است) به رقیبی جدی برای سریالهای صدا و سیما تبدیل شده است. در ابتدا، این جریان خبر از هوایی تازه و آثاری متفاوت میداد، اما الان به جرأت میتوان گفت که از نظر کیفیت، تفاوتی بین این آثار و سریالهای صدا و سیما وجود ندارد، اما سریال «ممنوعه» شاید نقطه عطف جدیدی در شبکه نمایش خانگی و دیجیتال باشد. در یک دنیای موازی، عرضه چنین سریال ضعیفی حکم خودکشی حرفهای برای عوامل آن را دارد، اما به دلایل مختلف و البته حواشی زیاد، این سریال، مورد توجه قرار گرفته است؛ با این حال نمیتوان منکر این واقعیت شد که «ممنوعه» از نظر هنری فاقد کمترین ارزش است و ساخت آن، توهین مستقیم به مخاطب و نگاهکردن آن، نشان از بیماری مازوخیسم است.
شمردن نقاط ضعف سریال «ممنوعه» واقعا کار سختی است زیرا در این سریال نقطه قوتی پیدا نمیکنید. شاید بازی متفاوت هادی حجازیفر مورد توجه قرار بگیرد، امیر جعفری نیز مانند همیشه خوب است، اما باقی سریال ابزاری عالی برای شکنجه روحی و جسمی مخاطب است. انگار که سازندگان این سریال تصمیم گرفته بودند که بدترین سریال ممکن را بسازند.
از همان تیتراژ آغازین، «ممنوعه» آزار مخاطب را آغاز میکند. تیتراژ این سریال کاملا سنتی است و موسیقی آزاردهندهای دارد و اصرار دارد که تمام بازیگران را با تکههای از نقشآفرینیهایشان در سریال معرفی کند. این تیتراژ کهنه، آنقدر طولانی است که تماشاگر از آغاز سریال پشیمان میشود. در اولین سکانس سریال، متوجه میشویم که میلاد کیمرام نقش یک بچه پولدار شورشی را دارد که برای لجبازی با پدرش، در مبارزات زیرزمینی شرکت میکند. کاش آقای کیمرام کمی برای این نقش تمرین میکردند زیرا اصلا به عنوان یک مبارز قابل باور نیست و به شکل عجیبی، مبارزههای سبک آزاد، به شدت خستهکننده شدهاند. اما هنوز در ابتدای سریال هستیم و این مسئله چندان مهم نیست ولی باقی سریال بسیار بدتر است.
از اولین نکتههای منفی این سریال، فیلمبرداری بسیار بد آن است. در واقع، یک میمون بهتر فیلمبرداری این سریال را میتوانست انجام دهد. نماهای عجیب و غریبی که مشخص نیست قرار است روی چه چیزی تمرکز کنند یا فلسفه پشت آنها چیست، سریال را اشباع کردهاند. تعدد نماهای اضافی و بیهدف باعث سردرد میشوند و این سوال به صورت مکرر در ذهن تماشاگر ایجاد میشود که واقعا هدف از این نماهای بیخود چیست؟ البته که پاسخی پیدا نمیکنید. این نماهای مضاعف باعث شدهاند که هر قسمت این سریال که 50 دقیقه است، به اندازه ابدیت به نظر برسد. سریال «ممنوعه» از نظر فنی حرفی برای گفتن دارد، اما سعی دارند که بیسوادی عوامل سازنده آن را برجسته کنند.
موسیقی متن سریال از دیگر نقاط آزاردهنده آن است. علاوه بر اینکه موسیقی متن به شدت سریال را غیرقابلتحمل کرده است، مانند دیگر آثار جدید که در شبکه نمایش خانگی یا دیجیتال منتشر میشوند، سازندگان سریال به سراغ یک خواننده امروزی و محبوب رفتهاند تا با این حیله، نسل جوان را به خود جذب کنند. اما قطعات موسیقی سریال به هیچ وجه قابل گوش دادن نیستند و هیچ منطقی هم برای وجود آنها پیدا نمیکنید. صحبت کردن از تدوین مسخره است. صداگذاری و صدابرداری متعلق به فیلمهای درجه دو دهه 40 و 50 شمسی است. قطعا تعدادی جوان ترم اولی دانشگاه آزاد تهران، میتوانند سریالی به مراتب بهتر از این بسازند.
در وهله بعدی به داستان این سریال میرسیم. متأسفانه مانند دیگر سریالهای ایرانی، داستان «ممنوعه» (اگر واقعا وجود چنین چیزی را قبول داشته باشیم) به شدت کند پیش میرود و بعد از 4 قسمت، اتفاقات رخ داده در حدی هستند که میتوان آنها را به راحتی در 45 دقیقه جمع کرد. همین داستان بیجان، آنقدر بد و مسخره است که مخاطب قطعا نویسنده آن را لعنت میکند. کاراکترهای سریال هیچ کدام از نظر عقلی بالغ نیستند، دیالوگها به شدت احمقانه هستند، کلیشههای داستانی زیادند و هدف واقعی پخت این آش شلهقلمکار بدبو و بدمزه مشخص نیست. تهیهکننده سریال، داعیه طرح رفتارهای نادرست اجتماعی را دارد، اما با دیدن سریال مشخص است که صحبت از چنین چیزی، یک شوخی زشت با جامعهشناسی و روانشناسی است. دیالوگهای سریال، اضافی و بیهدف هستند و باعث سردرد میشوند. اصلا این گروه دوستان که در ابتدای سریال با آنها آشنا میشویم، بدترین تصوری است که از جوانان امروزی میتوان داشت. اگر این افراد هر کدام شخصیتی منحصربفرد داشتند، این مسئله چندان هم آزاردهنده نبود، اما کارگردان سعی داشته تا آنها را به تیپ کاراکتر تبدیل کند و این کار او مانند توهین به نظر میرسد. بدترین کاراکتر، بدون شک نمایش یک کاراکتر تراجنسیتی به کلیشهایترین شکل ممکن است. آقای امیر پورکیان، اکنون سال 1374 نیست.
صحبت کردن از بازیگران سریال کار سختی است زیرا در رسانه، توهین کردن جایز نیست. بدون شک، این سریال، بدترین اثر در کارنامه بازیگران آن است که برخی از آنها متأسفانه بازیگران خوبی هستند. آتیلا پسیانی، هادی حجازی فر و امیر جعفری، با بازی در «ممنوعه»، هنر خود را زیر سوال بردهاند. بازیگران جوان سریال نیز آنقدر بد هستند که شاید در یکی از فیلمهای کوتاه ایرج ملکی، بازی آنها قابل قبول جلوه کند. میلاد کی مرام نقشی تکراری را به بدترین شکل ممکن بازی میکند، به گونهای که هر لحظه در حال صحبت کردن است، میخواهید به صورت او مشت بزنید. بدتر از او، قطعا الهه حصاری و خاطره اسدی هستند، که حتما باید چند سالی را در آموزشگاههای بازیگری، مشغول آموزش باشند تا بتوان آنها را به عنوان بازیگر جدی گرفت. محمد امین و امیرحسین آرمان، قربانی بازی این بازیگران بد شدهاند و تلاش مضاعف آنها، باعث شرمندگی است. بهاره افشاری نیز مانند توتفرنگی روی کیک است، بازیگر بدی که حضور او به تنهایی تضمین بد بودن یک اثر است.
امیر پورکیان، کارگردان این سریال، بویی از حرفه کارگردانی نبرده است و این امر را از ابتدا تا انتهای هر قسمت، میتوانید متوجه شوید. ادعای انتقاد از ارزشهای اشتباه در جامعه و نقد روابط امروزی، ادعای باطلی است که سازندگان سریال و مخصوصا آقای پورکیان از آن برای توجیه سریال خود استفاده کردهاند و اما نباید فراموش کرد که در این مدیوم، تحت هیچ شرایطی، هدف وسیله را نمیتواند توجیه کند زیرا در وهله اول، خود این مدیوم هدف است و استفاده ابزاری از آن، به این شکل، به شدت ناپسند است.
سریال «ممنوعه» شاید اکنون با استقبال جمعی از مخاطبان (که اگر صادق باشیم، در واقع طرفدار تعدادی از «ستاره»های سریال هستند) روبرو شده باشد، اما حتی اگر تعداد بینندگان این سریال از مرز 80 میلیون نفر نیز بگذرد، نباید منکر این واقعیت شویم که «ممنوعه» نه فقط یک سریال بد، بلکه شاید بدترین سریالی است که در 20 سال اخیر در صدا و سیما یا شبکه نمایش خانگی یا حتی در خاورمیانه تولید شده است، دیدن آن در قفسه فروشگاهها و پلتفرمهای نمایش دیجیتال، مایه ننگ و شرمساری است و دقیقا مصداق همان چیزی است که باعث شده تا مخاطب جوان امروزی با سرعت هر چه بیشتر از اثر ایرانی (چه سریال، چه فیلم) فراری باشد.