سال ۲۰۲۳ سال پررونقی برای فیلمهای ترسناک کمهزینه بود. مطمئناً، فیلمهای غالب سال پر از رنگهای زنده، حالوهوای شاد و عناوین بر اساس مالکیت فکری قدیمی بودند. اما اگر صحبتهای کنار دستگاه پاپکورن در مورد باربی یا فیلم سینمایی برادران سوپر ماریو نبود، اغلب در مورد یک کابوس عجیب و کوچک بود که بودجهاش حتی کفاف پذیرایی آن بلاکباسترهای دیگر را هم نمیداد. مثل M3GAN، اولین فیلم سال که حسابی در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت و درباره عروسکی بود که جان میگرفت. یا Skinamarink، پدیدهی دیگری که از کابوسهای مشترک دوران کودکی ما در دنیای مجازی شکل گرفت. یا Evil Dead Rise، جدیدترین بازسازی فرنچایز اسلپاستیک (کمدی-ترسناک) که به طرز عجیبی خونینتر و بهمراتب ترسناکتر از نسخه اصلی است.
هیچ فیلم ترسناک واقعی نتوانست در گیشه تاثیرگذار باشد، مگر اینکه اوپنهایمر را حساب کنید، که قطعا وحشتناک است، اما دقیقا زیر چتر ژانر وحشت قرار نمیگیرد. اما چند فیلم ترسناک توانستند خودشان را وارد گفتگوی فرهنگی کنند و ما تعجب نمیکنیم که آنها را در چرخهی ثابت هالووین، حداقل در کنار فیلمهای دیگر، ببینیم. در اینجا چند فیلم ترسناک سال گذشته که بیشترین تکان را به ما دادند، آورده شده است.
"مامان الان با کرم جنازههاست." کارگردان لی کرونین با احیای این فرنچایز، ماجرا را در خانواده نگه میدارد، او شکنجه را از کلبهای خونآلود در جنگل به یک آسمانخراش فرسوده در لسآنجلس منتقل میکند. اما طرفداران فیلم اصلی (اشاره به Evil Dead) نگران نباشید؛ طلوع شیطان روح این مجموعه را - و حتی بیشتر از آن - به تصویر میکشد. کرونین بهترین عناصر فیلمهای سام ریمی و فده آلوارز را در یک دستگاه خردکن چوب قرار میدهد، آشغالهای بهدستآمده را جمع میکند و آنها را بهعنوان یک بازسازی مدرن و تهاجمی با همان اندازه ایدههای تازه و صحنههای دلبههمزن خونآلود، بازسازی میکند.
سال گذشته فیلم "شکار" (Prey) بود؛ امسال این فیلم ترسناک فوقالعاده هولناکِ حمله به خانه است که لقب "فیلمی که واقعاً سزاوار اکران روی پرده بزرگ بود (به جای اینکه فقط روی هولو [سرویس استریمینگ] پخش شود)" را به خود اختصاص میدهد. کیتلین دِوِر، بازیگر فیلم "بهترین رفتار" (Booksmart)، نقش یک فرد منزوی و آسیبدیده را بازی میکند که خانهی دوردستش ناگهان توسط موجودات فضایی وحشتناک مورد تعقیب قرار میگیرد، و حتی برای حمایت روحی، یک سگ شجاع هم ندارد. این فیلم به کارگردانی برایان دافیلد، با صرفهجویی در توضیح و توصیف (تقریباً کاملاً بدون دیالوگ)، تأثیرات الهامبخش خود را آشکارا نشان میدهد (حمله آدمربایان فضایی، نشانهها، یک مکان ساکت و غیره) اما همچنان جدید و واقعاً ترسناک به نظر میرسد.
"پسر مثل پدر" در فیلم علمی-تخیلی هوشمندانه و آزاردهنده برندن کروننبرگ (پسر دیوید کرونبرگ) صدق میکند، فیلمی که میا گاث را به عنوان ملکه بیچون و چرای وحشت (و اساساً همه چیز) سال تثبیت میکند. گاث نقش یک زن اغواگر مهلک را بازی میکند، همان کسی که در فیلمها همیشه به نظر میرسد باعث دردسر برای افراد بیگناهی مانند رماننویس در حال تعطیلات (با بازی اسکندر اسکاشگورد) میشود - و این اتفاق میافتد، هرچند به روشهای تیرهتر و دیوانهوارتری از آنچه انتظار دارید. ادغام طنز اجتماعی فیلیپ کی دیک با وحشت بدنمحور کروننبرگ باعث میشود تماشای این فیلم به طرز خوشمزهای جذاب و منزجرکننده باشد.
در این فیلم تجربی با بودجهی ناچیز، حس بر داستان اولویت دارد. اسکینامارینک شما را دعوت میکند تا شبی را روی فرش با کوین و کیلی بگذرانید، کودکانی که والدینشان گم شدهاند و خانهشان سرگرمیهای خاص خودش را دارد. دانههای درشت مصنوعی فیلم، هم تهدیدها را پنهان میکند و هم به ظهور تهدیدهای جدید دامن میزند. مدت زمان کافی به اسکینامارینک خیره شوید، چیزهایی را خواهید دید که آنجا نیستند. کارگردان، کایل ادوارد بال، حتی ادعا میکند چیزی در پسزمینه فیلم وجود دارد که هیچ تماشاگری تا به حال متوجه آن نشده است. سینمای آهسته هرگز تا این حد ناآرامکننده نبوده است.
"ترس بزرگ از پیشرفت هوش مصنوعی" موضوعی بسیار به موقع و در عین حال یک بازگشت کامل به عقب است. کمدی ترسناک پر سر و صدای کمپانی Blumhouse با استفاده از این موضوع توانست فیلمی بسازد که اساساً یک فیلم کلاسیک عروسک قاتل است و در ابتدای سال به شدت در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت. دختری جوان پس از مرگ والدینش در یک تصادف رانندگی، به زندگی با عمه طراح اسباببازیاش (آلیسون ویلیامز) که غرق در کار است، فرستاده میشود. عمه از یکی از پروژههای ناتمام خود به عنوان یک پرستار بچه جایگزین استفاده میکند؛ یک ربات واقعگرا که ترکیبی از Teddy Ruxpin و بچه یتیم قاتل فیلم "Orphan" است. این فیلم با وجود داشتن خشونت کم، ارزش سرگرمی بالایی دارد و همین باعث موفقیت بیشتر آن شده است. دنباله این فیلم در حال ساخت است و احتمالاً چندین دنباله دیگر نیز به دنبال خواهد داشت.
برادران دوقلو دنی و مایکل فیلیپو که بیشتر برای کانال یوتیوب RackaRacka شناخته میشوند، حس شوخطبی منحرفانهای دارند. اولین فیلم بلند آنها که با تأیید A24 ساخته شده، در مورد یک دست مومیاییشده است که به نوجوانان کاربرش امکان ملاقات با مردگان را میدهد. اما اگر ارواح بیکار را بیش از ۹۰ ثانیه رها کنید، ممکن است تصمیم بگیرند آنجا بمانند. خوشبختانه برای طرفداران وحشت آزاردهنده، خشونت بیرحمانه و نماهایی که به آرامی در اتاقهای تاریک حرکت میکنند، نوجوانان در سر وقت بودن کمی سهلانگاری میکنند. آماده باشید برای دیدن چندتا از صحنههای تسخیر وحشتناکی که در تمام سال خواهید دید.
پس از نوسانهای شدید فیلم "پیچ" (Spiral)، فرنچایز Saw با شخصیت شرور اصلی خود، جان "جیگساو" کرامر (با بازی توبین بل) بازگشت. کرامر بیمار توسط یک کلاهبرداری پزشکی فریب میخورد و انتقامی خونین از عاملان آن میگیرد. به دنبال آن تلههای باورنکردنی پیچیده و صحنههای تکاندهندهی وحشت بدن را شاهد هستیم، اما همچنین سوالات مبهمی در مورد اینکه چه کسی بدتر است مطرح میشود: شکنجهگر یا قربانیان؟ فیلم منزجرکنندهای است، اما به شیوهای که طرفداران آن را دوست داشتند.
میا گاث هیچ فرقی نمیکند با یک تمساح دوستانه رفتار کند یا با یک مترسک شوخی غیرمعمولی داشته باشد، میا گاث همیشه کاملاً در نقشش فرو میرود. او در این پیش درآمد خاکی برای فیلمهای X ساختهی تای وست و MaXXXine آینده، نقش پرل را با شادی دیوانهواری بازی میکند. فیلم در یک مزرعه تگزاسی در سال ۱۹۱۸ جریان دارد و با الهام گرفتن از موزیکالهای عصر طلایی هالیوود، از شکوه و جلال به تهوعآور تغییر مسیر میدهد، در حالی که پرل در تلاش برای تبدیل شدن به یک دختر گروه کر فاسد میشود. برای دیدن تکاندهندهترین تیتراژ پایانی که تا به حال دیدهاید، تا انتها فیلم را تماشا کنید.
بهترین فیلم M. Night Shyamalan از زمان «نشانهها»، به جای تکیه بر شوک و پیچشهای فراوان، بر اتمسفر و وحشت تدریجی تمرکز میکند. این فیلم که اساساً یک تئاتر تکمکانه است، داستان چهار غریبه مرموز را روایت میکند که به خانه روستایی یک زوج حمله میکنند و برای جلوگیری از آخرالزمان خواهان یک قربانی انسانی میشوند. این همان نوع دیوانگی در سطح کتاب مکاشفه یوحنا است که در اییربیانبی به شما نمیگویند. کلبهای در جنگل (Knock at the Cabin) با هنرمندی تمام، فیلمسازی با استعداد را نشان میدهد که همه چیز را به عناصر اصلیاش تجزیه میکند: خلق و هوای فیلم، میزانسن، بازیگری و طراحی صدا. فیلم شما را به طور کامل در جایگاه زوج خستهای که در مرکز ماجرا قرار دارند، قرار میدهد و باعث میشود از خود بپرسید که چرا دیو باتیستا با یک کلنگ جنگی در اتاق جلوی آنها ایستاده است.
شما کدام یک از فیلمهای معرفی شده را تماشا کردهاید؟