نقد فیلم خفه گی

رامتین کاظمی رامتین کاظمی در 30 اسفند 1399
نقد فیلم خفه گی

جایی برای امیدواری نیست

صحرا مشرقی باور دارد که عشق دروغی بیش نیست و در این زمانه، کسی توانایی عاشق شدن را ندارد. دوست صمیمی او، زهره، با او مخالف است و رابطه خود با مردی کهنسال و متمول را به عنوان یک زوج عاشق مثال می‌زند و صحرا مشرقی، دوست دارد که باور کند حق با زهره است. آیا در این زمانه بی‌رنگ، عشق را می‌توان یافت؟ فریدون جیرانی نیز با فیلم خفه گی، به این سوال به شکلی تلخ پاسخ می‌دهد.

 

صحرا مشرقی، با بازی الناز شاکردوست، پرستار یک بیمارستان روانی است که در زندگی شخصی خود دچار مشکلات فراوانی است. خانه او در معرض تخریب است و او پولی برای پیدا کردن خانه جدید ندارد. همسایه و دوست صمیمی او، زهره، معتقد است که او باید به خواستگار پیر و پولدار خود جواب مثبت دهد، اما صحرا، تنهایی را به بودن با فردی دیگر، برای پول ترجیح می‌دهد. جدیدترین بیمار صحرا، دختر جوانی به نام نسیم است که توسط شوهرش، مسعود رستگار در بیمارستان بستری شده است. مسعود می‌گوید که نسیم، به او خیانت کرده و هنگامی که متوجه شده، مسعود از خیانت او خبردار شده است، شروع به پرخاشگری می‌کند و سپس دیگر با او حرف نمی‌زند. با این حال، مسعود همچنان مدعی است که نسیم را دوست دارد و به دنبال درمان اوست. اما نسیم نیز در خفا به صحرا می‌گوید که از دست مسعود خود را به دیوانگی زده است و جان خود را در خطر می‌بیند. صحرا نیز به تدریج، به وضعیت این زوج و البته شخصیت مسعود علاقه‌مند می‌شود.

 

خفه-گی

صحرا مشرقی، با درگیرشدن در زندگی مسعود و نسیم، دردسری جدید به مشکلاتش اضافه می‌کند.

 

فیلم خفه گی، از آثار نسبتا نامتعارف سینمای ایران در چند دهه گذشته است. فریدون جیرانی، برای تعریف داستان روانشناختی خود، به سراغ المان‌های نوآر رفته که در پایان فیلم اوج می‌گیرند. از جمله این المان‌ها می‌توان به یک زن زیباروی در مخمصه، فیلمبرداری سیاه و سفید و البته اتفاقات پایان فیلم اشاره کرد. او همچنین در فضاسازی نیز ایده‌های خوبی را به کار برده است و کلیت فیلم، فضایی گاتیک دارد که در بیمارستان بیشتر قابل مشاهده است. فضای گاتیک را به ندرت در سینمای ایران دیده‌ایم و کاربرد آن، با توجه به نوع داستان و شخصیت‌ها، در فیلم خفه گی منطقی به نظر می‌رسد. برای خلق چنین فضایی، باید از کار مسعود سلامی، مدیر فیلمبرداری و محسن نصراللهی، طراح صحنه فیلم قدردانی کرد. مسعود سلامی، به خوبی چهره‌ها و اتفاقات را در قاب دوربین خود جای می‌دهد و استفاده از فیلمبرداری سیاه و سفید، که برداشت فیلمساز از دنیای بی‌عشق امروزه است، ستودنی است. اگر دقت کنید، فیلمساز، توفان و باران را بهانه کرده تا از تاریکی در فیلم خود، به کثرت استفاده کند و آن را بهانه‌ای برای نشان دادن روزگاره تلخ و تیره صحرا کرده که در طول فیلم، در جستجوی امیدی دوباره برای عاشق شدن است.

 

خفه-گی

دنیای فیلم خفه گی، دنیایی تاریک و سیاه و عاری از امید است.

 

داستان فیلم خفه گی، که توسط خود فریدون جیرانی نوشته شده، داستان خوبی است، اما بدون ایراد نیز نیست. فیلم خفه گی، حتی برای یک فیلم در این سبک و سیاق نیز بیش از حد کند است و تماشاگر ناآشنا با این فضا را خسته می‌کند. در فیلم، به صورت مکرر شاهد نماهایی هستیم، که بیش از حد بلند هستند. در عین حال، ریتم داستان نامنسجم است و 70 دقیقه کند ابتدایی تبدیل به 30 دقیقه شتاب‌زده نهایی می‌شود. شاید اگر فیلم خفه گی، 10 دقیقه کوتاه‌تر بود، نتیجه، فیلم بسیار بهتری می‌شد. خود داستان نیز دارای چاله‌هایی است که خوشبختانه به چارچوب داستان آسیب نمی‌زنند، اما در هر صورت، پاسخی نیز برای آن‌ها یافت نمی‌شود. برای مثال، نسیم که ظاهرا پدر بسیار پولدار و رابط‌های بسیار قوی دارد، چگونه ادعا می‌کند که تنها راه برای فرار از مسعود، پناه بردن به یک بیمارستان روانی است و البته در انتها، مشخص می‌شود که نسیم، راه‌های دیگری نیز داشته است. در برخی مواقع، مخصوصا مهمانی زهره برای آشنایی صحرا و سیروس، فیلم تا مرز تبدیل شدن به یک ملودرام آبکی نیز پیش می‌رود.

 

با این وجود، فریدون جیرانی موفق می‌شود که داستانی را در فیلم خود تعریف می‌کند. داستان خفه گی، دارای آغاز، میانه و انتها است. شخصیت‌ها، به استثنا دو سه شخصیت فرعی، به هیچ وجه به خوب مطلق و بد مطلق تقسیم نمی‌شوند که نکته مثبتی برای فیلم است. فریدون جیرانی، در نهایت فیلمی را ساخته که داستان خود را تعریف می‌کند و این نکته مثبتی برای فیلم خفه گی است. فیلم اگرچه داستان محور است، اما به خوبی، کشمکش‌های درونی کاراکتر صحرا مشرقی را نیز با نماهای مناسب و البته بازی خوب الناز شاکردوست نمایش می‌دهد.

 

الناز شاکردوست که البته گریم نسبتا سنگینی هم داشته، در فیلم خفه گی، شاید بهترین بازی دوران حرفه‌ای خود را به نمایش گذاشته است. چهره او که در ابتدای فیلم، خشک و خالی از احساس است، به تدریج تحت اتفاقاتی که در طول داستان رخ می‌دهند تغییر می‌کند. الناز شاکردوست با حالات چهره خود، به خوبی توانسته به تفکرات ذهن صحرا مشرقی جان بدهد و تماشاگر را به سرنوشت صحرا علاقه‌مند کند تا در پایان، تحت تأثیر قرار بگیرد.

 

خفه-گی

ایمان امیدواری، طراح چهره‌پردازی فیلم، چهره‌ای متفاوت برای الناز شاکردوست ساخته است.

 

الناز شاکردوست و فریدون جیرانی، به خوبی توانسته‌اند یک زن ایرانی را نمایش دهند که از عشق ناامید شده است. اگرچه در هیچ جای فیلم، نشانی از یک جامعه ایرانی مشاهده نمی‌شود، اما جیرانی به خوبی به بخشی از مشکلات یک زن، مخصوصا یک زن مجرد که قصد دارد مستقل باشد، اشاره کرده است. موردی که فیلمسازان دیگر، که داعیه حمایت از حقوق زنان و ساخت فیلم ایرانی دارند، نتوانستند به تصویر بکشند. صحرا، در این دنیای بی‌رنگی که دائما در خاموشی فرو می‌رود و هیچ انسانی، نشانی از عشق و محبت ندارد، تنها است و از تنها ماندن می‌ترسد، اما به هیچ وجه حاضر نیست که به دلیل فرار از تنهایی، تن به بودن با فردی دیگر را بدهد که به او علاقه ندارد و استقلال خود را به حراج بگذارد. به همین دلیل، به سیروس جواب منفی می‌دهد. در نقطه مقابل او زهره، با بازی ماهایا پطروسیان قرار دارد. زنی که برای پول و البته تنها نماندن، با مرد پولدار متأهلی رابطه دارد و خود را به او وابسته می‌داند. نکته دیگر نیز رابطه میان صحرا و زهره است که با وجود تفاوت‌هایشان، پشت همدیگر را خالی نمی‌کنند. البته صحرا، به هیچ وجه یک تیپ شخصیتی نیست و به همین دلیل، گول مسعود را می‌خورد و متوجه ماهیت او نمی‌شود.

 

نوید محمدزاده نیز در فیلم خفه گی توانسته طیف جدیدی از توانایی‌های خود را نمایش دهد. او به خوبی در قالبی مردی، عاری از هر گونه احساسات و زندگی فرو رفته است. بسیاری شاید این مسئله را ناشی از ضعف فیلم یا بازیگر بدانند، اما مسعود سازگار، دقیق همان چیزی است که فیلمساز خواسته است. مردی بی‌احساس و بی‌رنگ که تنها به منافع خود فکر می‌کند و نوید محمدزاده، این بی‌رنگی را القا می‌کند و تماشاگر، در کنار صحرا، از اعمال او جا می‌خورد.

 

همچنین باید از بازی پردیس احمدیه، بازیگر جوان و خوش‌آتیه سینما یاد کرد که در نقش نسیم خوب فرو می‌رود و علیرغم این که وقت چندانی را جلوی دوربین سپری نمی‌کند، اما به هیچ وجه، نمی‌گذارد که نسیم تبدیل به یک کاراکتر ثانویه بی‌اهمیت تبدیل شود.

فیلم خفه گی، هم داستان زنی است که از یافتن عشق ناامید شده و کورسوی امیدی را پیدا می‌کند و سعی می‌کند تا به آن برسد، و هم داستان مردی است که عشق را تجربه کرده و تحت فشار آن «خفه» شده است. فریدون جیرانی، با سبک خاص فیلم خود، بدون این که مستقیم اشاره کند، جامعه پیرامون ما را، جامعه‌ای عاری از عشق و زندگی توصیف می‌کند و سرنوشت افرادی مانند صحرا را نیز تلخ می‌داند.

 

خفه-گی

آیا تلاش‌های صحرا برای فرار از تنهایی و یافتن عشق، ثمری دارند؟

 

فیلم خفه گی، اگرچه فیلم بدون ایرادی نیست، اما در میان آثار سینمای ایران، اثری برجسته و قابل توجه است. بازی‌های خوب بازیگران، اشارات فیلم به جامعه و سبک فیلمبرداری مسعود سلامی، باعث شده‌اند تا خفه گی، از آثار خوب سینما در سال 96 باشد.

 

 

نکات مثبت
  • - استفاده از فضای نوآر
  • - بازی خوب الناز شاکردوست
  • - فیلمبرداری خوب
  • - اشارات انتقادی ریز
نکات منفی
  • - فیلمنامه فاقد کشش کافی است
  • - روند بیش از حد کند
  • - ریتم نامنسجم در روایت

6.5

متوسط

برچسب ها: خفه گی
0 نفر این پست را پسندیده اند. این مطلب را به اشتراک بگذارید:
به اشتراک بگذارید در :
نظر خود را بنویسید

برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.