توجه: این نقد ممکن است حاوی اسپویلر باشد. اگر فیلم Oxygen را ندیدهاید، فقط پاراگراف آخر و نقاط مثبت و منفی فیلم را مشاهده کنید.
تعداد فیلمهای که حول محور کاراکتری گیر افتاده در فضای بسته هستند و یا فقط با استفاده از یک بازیگر و با تکیه بر دیالوگ داستان را پیش میبرند کم نیستند و به همین دلیل، فیلم Oxygen در ابتدا، اثری مانند سایر فیلمهای سبک انزوا (Isolation) به نظر میرسد که میتوان آن را زیرشاخهای از ژانر تعلیقآمیز دانست. حتی این شباهت در نیم ساعت ابتدایی فیلم باعث میشود تا روند داستان کمی خستهکننده شود، اما فیلم Oxygen، فیلمی بارز از این ساب ژانر نوپا است که پیچش داستان آن باعث شده تا جایگاه منحصربفردی نه فقط در این ساب ژانر، بلکه در ژانر علمی تخیلی پیدا کند.
در فیلم Oxygen، ملانی لورن (Melanie Laurent) نقش زنی را بازی میکند که در یک نیام (pod) زمزایی در پیلهای بیدار میشود و باید علاوه بر پیدا کردن راهی برای فرار، دلیل زندانی شدن در این نیام فوقپیشرفته را کشف کند.
در ابتدا، ظاهر پیشرفته نیام بسیار جلب توجه میکند و به نظر میرسد که فردی در حال سواستفاده از الیزابت یا انتقام از او است. الکساندر آجا (Alexander Aja)، کارگردان فیلم در طراحی این نیام پزشکی دقت زیادی به خرج داده است و توانسته دستگاهی هوشمند را خلق کند که در طول مدت فیلم، هم تهدیدآمیز و هم آرامشبخش و ایمن جلوه میکند. در عین حال که مخاطب مانند الیزابت در اطمینان به عملکرد و کارآیی این نیام شک میکند، نمیتواند منکر این شود که درون آن امنترین جای ممکن به نظر میرسد. همچنین، سپری شدن تقریبا ۹۹ درصد از مدت زمان فیلم در این نیام، به خوبی میتواند حس کلاستروفوبی ناشی از مکانهای کوچک را شبیهسازی کند. متیو آمالریک (Mathieu Amalric) نیز به عنوان صدای هوش مصنوعی این نیام بسیار باورپذیر جلوه میکند. کمتر کسی است که تا انتهای فیلم متوجه شود یکی از معروفترین بازیگران حال حاضر فرانسه، صدای مکانیکی و مصنوعی این نیام هوشمند است.
با وجود اینکه نیم ساعت ابتدایی فیلم Oxygen تا حدی یکنواخت، خسته کننده و شاید حتی تکراری جلوه میکند اما با آغاز گرهگشایی از رازهای فیلم، داستان نیز ماهیت واقعی خود را نشان میدهد. این اتفاق کمی دیر رخ میدهد و زمان ۱۰۰ دقیقهای فیلم طولانیتر از آنچه که هست به نظر میرسد اما در مجموع، فیلمنامهای که کریستی لبلان (Christie LeBlanc) نوشته است، بسیار هوشمندانه و بلندپروازانه است. از میانه فیلم، سرعت گرهگشایی داستان افزایش پیدا میکند و مخاطب نیز پس از مطلع شدن از واقعیت امر، مانند الیزابت شگفتزده میشود و حتی میترسد. الیزابت متوجه میشود که مانند موشهایی که روی آنها آزمایش میکرده تا درمانی برای همهگیری که دنیا را فرا گرفته، پیدا کند، یک موش آزمایشگاهی است با این فرق که این آزمایش عواقب غیرقابل جبرانی دارد و به غیر از هویت و وجود او، سرنوشت کل بشر در خطر است. الکساندر آجا به خوبی توانسته این حس گمراهی، ناتوانی و ترس درون الیزابت را با توهمات او در قالب دیدن موشهایی درون نیام که واقعا وجود ندارد، به صورت خارجی بروز دهد. فیلمنامه لبلان نیز بدون اینکه درگیر پیچیدگیهای اموری چون زمزایی یا شبیهسازی انسان شود، توانسته داستانی علمی تخیلی تعریف کند که اگرچه به شکل قابل قبولی بلندپروازیهای یک اثر تخیلی را دارا است، با دنیای امروز نیز قابل ارتباط است.
در واقع، فرای مسئله شبیهسازی انسان و سفر به سیارهای دیگر برای پیدا کردن آغازی دوباره برای نسل بشر، فیلم Oxygen استعارهای از زمانی است که بشر روی کره زمین، درگیر همهگیری کوید - 19 بوده است. همانند اتفاقات دو سال گذشته، یک ویروس همهگیر در حال کشتن انسانها است و تنها راهی که برای بشریت باقی مانده، پیدا کردن سیارهای دیگر است، با این فرق که هیچ بشری نمیتواند به این سیاره پای بگذارد و انسان ناچار به از سر گرفتن تمدن بشری از طریق شبیهسازی است. الیزابت نماد انسانهای بیشماری است که در دوران کروناویروس، قرنطینه شدهاند و این قرنطینه فشار روانی زیاد به آنها وارد کرده است. بسیاری از افراد در قرنطینه، جداافتاده از همگان حس یک زندانی به بند کشیده شده را داشتهاند که برای لحظهای تنفس هوای آزاد حاضرند دست به هر کاری بزنند. در فیلم Oxygen، الیزابت تلاش میکند تا دست و پای خود را از بند رها کند و از نیام خارج شود، اما متوجه میشود که خروج از نیام به منزله مرگ است. او در فضا معلق و سرگردان است، دقیقا مانند فردی که مدت زیادی در قرنطینه باقی مانده و در حسرت لحظه کوتاهی آزادی است. کریستی لبلان به خوبی توانسته حس قرنطینه بودن را بدون فدا کردن داستان، به شکل استعاری در فیلمنامه خود جای دهد. تعادل مناسب بین داستان فیلم Oxygen و استعارههای زیرپوستی آن، نمونه فوقالعادهای از سینمای استعاری است که هم مخاطب را سرگرم میکند و هم او را تحت تأثیر قرار میدهد.
فیلم Oxygen علاوه بر اینها، میل انسان به بقا را نیز ستایش میکند. الیزابت در حال از دست دادن اکسیژن است و در حال مسابقه با زمان برای زنده ماندن است. او تا لحظه آخر برای پیدا کردن دلیل گرفتار شدن در این نیام تلاش میکند و سپس قبول میکند که دوباره به خواب برود تا به مقصد برسد. آن هم در شرایطی که شانس او برای زنده ماندن بسیار کم است. او، اگرچه یک انسان شبیهسازی شده است، اما همانند یک انسان واقعی، با امید زنده میماند. سکانس به خواب رفتن دوباره او میتوانست چندین برابر قدرتمندتر باشد، اگر فیلم مخاطب را برای دریافتن سرنوشت الیزابت، سرگردان رها میکرد. با نمایش اینکه الیزابت و همسرش به سیاره جدید رسیدهاند و طلوعی جدید را مشاهده میکنند، اگرچه فیلم Oxygen پایانی قطعی به مخاطب خود ارائه میدهد، اما حس شگفتی و کنجکاوی را از او میگیرد. هرچند عمده مخاطبان به پایانهایی قطعی تمایل دارند، اما فیلم Oxygen، با پایانی مبهم میتوانست فیلمی قدرتمندتر باشد و مخاطب خود را حتی پس از پایان فیلم نیز درگیر کند.
فیلم Oxygen با جلوههای ویژه، کارگردانی و فیلمنامه هوشمندانه خود و بازی خوب ملانی لورن، یکی از سورپرایزهای سال ۲۰۲۱ و از بهترین فیلمهای علمی تخیلی چند سال اخیر است که علاوه بر ارائه داستانی جذاب بدون پیچیدگیهای گیجکننده و غیرضروری و القای حس ناامنی و تعلیق، استعارهای هوشمندانه و منحصربفرد از درگیری نسل بشر با همهگیری کوید - 19 است. با وجود ایرادات جزئی، فیلم Oxygen رو میتوان اثری قدرتمند و خوشساخت دانست که نفسی تازه به جان ژانر علمی تخیلی و ساب ژانر انزوا داده است.