نقد سریال Patrick Melrose

رامتین کاظمی رامتین کاظمی در 30 اسفند 1399
نقد سریال Patrick Melrose

مینی سریال Patrick Melrose در پنج قسمت بر اساس رمان‌های زندگینامه‌ای ادوارد سنت آبین (Edward St. Aubyn) ساخته شده است و زندگی فردی را از طبقه اشرافی بریتانیا به تصویر می‌کشد که در شرف فروپاشی است. هر اپیزود از این سریال بر اساس یکی از کتاب‌های سنت آبین ساخته شده است. در اپیزود اول، با پاتریک ملروز، نقش اول سریال آشنا می‌شویم که لحظه به لحظه در حال نابود کردن خود است. در اپیزود دوم نگاهی به کودکی او و رابطه پاتریک با پدر و مادرش می‌اندازیم. در قسمت چهارم، پاتریک تلاش می‌کند تا زندگی عادی را از سر بگیرد. در قسمت چهارم، پاتریک میانسال را می‌بینیم که در حال سر و کله زدن با مادر در حال مرگش است و در عین حال تلاش می‌کند تا پدر و شوهر خوبی باشد. قسمت آخر سریال نیز تنها اپیزودی از سریال است که وقایع آن دنباله اپیزود قبلی است و وضعیت پاتریک را پس از مرگ مادرش نشان می‌دهد.

patrick-melrose

نقش آفرینی بندیکت کامبربچ در نقش پاتریک ملروز میخکوب‌کننده است.

 

سریال Patrick Melrose یک سریال داستان محور نیست بلکه به شخصیت‌های خود توجه دارد.  سازندگان این سریال از پنج اپیزود خود استفاده کردند تا با دقت بسیار زیاد و جزئیاتی مثال‌زدنی، فردی را نشان دهند که سبک زندگی هدونیسم را پیش گرفت، در اعتیاد غرق شده و کمر همت به نابودی خود بسته است. سریال با نمایش پاتریک ملروز آغاز می‌شود که به شدت تحت تأثیر مواد مخدر است و خبر مرگ پدرش را می‌شنود. او برای تحویل خاکستر پدرش باید به آمریکا برود و در طول این سفر اعتیادش به مواد مخدر به شدت مشکل‌ساز است. شیوه نمایش فردی معتاد به هروئین و کوکائین و عدم توانایی او در تهیه مواد مخدر در سریال Patrick Melrose، مثال‌زدنی است و این یکی از بهترین نمایش‌های اعتیاد و آثار آن در یک اثر رسانه‌ای است. سریال Patrick Melrose قرار نیست شخصیت پاتریک ملروز را از نظر روانشناختی تحلیل کند، اما او را به عنوان یک فرد به شدت معتاد، به خوبی به تصویر می‌کشد. پاتریک ملروز، فردی است که با اعتیاد خود، بارها تا مرز مرگ رفته اما با خود کاری کرده که مرگ برای او مانند نعمت می‌ماند. او در اپیزود اول، رفتاری بسیار پرخطر دارد و ابایی از آسیب‌زدن به خود ندارد. سریال Patrick Melrose در اپیزود اول خود این سوال را در ذهن بیننده ایجاد می‌کند که چرا فردی ثروتمند مانند پاتریک ملروز به خودتخریب‌گری روی آورده و به مواد مخدر پناه آورده است.
پاسخ این سوال تا حد زیادی در قسمت دوم سریال پاسخ داده می‌شود. قسمت اول به نوعی معرف شخصیت مخرب پاتریک ملروز بود و نشانه‌هایی از رابطه بد پاتریک و پدرش را ارائه داد. قسمت دوم، کاملا روی دیوید ملروز، پدر پاتریک تمرکز دارد و به خوبی شخصیت فردی سلطه‌جو و سادیست را به تصویر می‌کشد. از همان نمای اول مشخص می‌شود که افراد پیرامون دیوید از او به شدت می‌ترسند و احترام نسبت به او ناشی از ترس است. حتی دوستان او نیز از او وحشت دارند و به همین دلیل جرأت مخالفت با او را ندارند. دیوید ملروز به شدت روان‌پریش است، ذهن بیماری دارد و از ایجاد ترس در دیگران لذت می‌برد. اما دیوید نیز نقطه ضعفی دارد. او از تنهایی می‌ترسد، هر چند توانسته آن را به خوبی مخفی کند اما هیچگاه دوست ندارد که تنها بماند. راه مقابله دیوید با ترس خود، ترساندن دیگران است. او خانواده‌اش را به حدی ترسانده است که پاتریک، از همان کودکی برای فرار از خانواده، مرگ و خودکشی را هم در نظر داشته است و حتی بعد از مرگ دیوید نیز از او می‌ترسد. مادر پاتریک نیز زنی کاملا تحت تسلط دیوید است. با این که ثروت خانواده ملروز، از النور ناشی می‌شود، اما این زن آنقدر از دیوید می‌ترسد که عملا همه چیز مال دیوید است.

 

patrick-melrose

هوگو ویوینگ در سریال Patrick Melrose، باابهت و البته به شدت ترسناک و منزجرکننده ظاهر شده است.


در انتهای این اپیزود نیز از حقیقت تلخی پرده‌برداری می‌شود. اعمال سادیستیک دیوید، محدود به ترساندن و داد و فریاد نیست. دیوید به پاتریک، پسر خود تعرض می‌کند و پاتریک هیچ راه فرار یا دفاعی پیش روی خود نمی‌بیند. این کودک بی‌دفاع حتی به مادر خود نیز نمی‌تواند تکیه کند، زیرا النور زن ضعیفی است و خود نیز قربانی دیوید است.


مشکلات روانی عدیده پاتریک در بزرگسالی، ریشه در همین خانواده کاملا از هم پاشیده است که روابط بین اعضا، تنها محدود به آزار و اذیت است. پاتریک هیچ ایده‌ای از عشق و دوست داشتن ندارد و معدود افرادی که از وضعیت او آگاه بودند، تصمیم گرفتند تا ساکت باشند. پاتریک، یک قربانی است، یک مجروح روحی که احتمالا هیچوقت درمان پیدا نمی‌کند، حتی با وجود اینکه با زنی ازدواج می‌کند که او را دوست دارد و صاحب بچه می‌شود یا به بهترین دوستش اعتراف می‌کند که چه بلایی به سرش آمده است تا کمی از این بار سنگین روی دوشش کم شود، اما متوجه می‌شود این زخم، عمیق‌تر از چیزی است که با حرف زدن التیام پیدا کند. او تا ابد اسیر گذشته بی‌رحمی است که داشته و تنها می‌تواند با آن کنار بیاید. در واقع، شاید بهترین کار همین باشد. این زخم‌ها قابل درمان نیستند، اما می‌توان آن‌ها را تحمل کرد، اگر در زندگی عاملی برای دلخوشی و انگیزه‌ای برای ادامه دادن وجود داشته باشد.

patrick-melrose

اگرچه در همان اپیزود اول، پاتریک تلاش می‌کند تا نشان دهد با وجود مصرف مواد مخدر و الکل فردی عادی است، اما یک فرد خودتخریب‌گر به هیچ وجه نمی‌تواند یک زندگی عادی داشته باشد و پاتریک با پرداخت بهایی گزاف، این درس را یاد می‌گیرد.

سریال Patrick Melrose دو موضوع اصلی خود را هیچگاه فراموش نمی‌کند و به اندازه کافی به مسئله تجاوز و اعتیاد می‌پردازد. این سریال به دنبال راه‌حل، توجیه، عذرخواهی یا شفاف‌سازی نیست، اما به خوبی می‌تواند نگاهی جدید از این مسائل ارائه کند و احساسات مخاطب خود را، چه فردی که با این مسائل مواجه شده، چه فردی که کاملا با این دو موضوع بیگانه است، برانگیزد و تا پایان او را با خود همراه کند.
اما برنده اصلی این سریال، خانواده است. اگرچه پاتریک به خاطر خانواده‌ای که در آن زاده شده، تا سر حد مرگ می‌رود و خود را تخریب می‌کند، اما خانواده‌ای که برمی‌گزیند، او را نجات می‌دهد. پاتریک حتی در میانسالی شباهت‌های زیادی به پدرش پیدا می‌کند و به شکلی متفاوت، خانواده خود را تا مرز فروپاشی می‌برد. اعتیاد او به مواد مخدر و سپس الکل، موضوعی است که از چشم پسرانش پنهان نمی‌ماند و همسرش، ماری، برخلاف النور، حاضر نیست قربانی رفتار پرخطر او باشد. اگرچه در اپیزود آخر متوجه می‌شویم که ماری از پاتریک جدا شده، اما پاتریک با این زنگ خطر، خود را اصلاح می‌کند چون اکنون افرادی را در زندگی خود دارد که به او اهمیت می‌دهند. او چیزی برای از دست دادن و طنابی برای چنگ انداختن دارد. خانواده، عامل اصلی نجات پاتریک از چاهی است که در این سال‌ها برای خود کنده است.

سریال Patrick Melrose یکی از بهترین مینی سریال‌های چند سال اخیر است. دیوید نیکولز با استادی توانسته رمان‌های ادوارد سنت آبین را به سریال اقتباس کند و یکی از بهترین فیلمنامه‌های تلویزیونی چند سال اخیر را نوشته است. ادوارد برگر تمام 5 قسمت این سریال را کارگردانی کرده است و به خوبی این کار را انجام داده است. نوع فیلمبرداری و نماهای دیدنی و پرزرق و برق فیلم، کاملا مناسب فضای سریال هستند. در واقع، می‌توان از نظر فنی، سریال Patrick Melrose را اوج هنر سریال سازی بریتانیایی نامید و از هر گوشه این اثر، نشانی از ذوق و قریحه عوامل پشت صحنه، به خصوص ادوارد برگر به چشم می‌خورد. از دیگر تصمیمات سازندگان سریال، می‌توان به اقتباس از کتاب اول سنت آبین برای اپیزود دوم و نمایش وقایع کتاب دوم در اپیزود اول اشاره کرد.


اما این سریال، بدون بازیگران خوب خود نمی‌توانست موفق باشد. بندیکت کامبربچ، احتمالا بهترین نقش‌آفرینی خود را ارائه داده است. او کاملا در پاتریک ملروز، غرق می‌شود و فراموش می‌کنید که در حال تماشای نقش آفرینی یک بازیگر هستید. توانایی کامبربچ در ارائه احساسات پاتریک در هر لحظه، مثال‌زدنی و بی‌نظیر است و حتی کاری می‌کند که تماشاگر به لحن طعنه‌آمیز و تلخ پاتریک بخندد. همچنین، هوگو ویوینگ نیز آنقدر خوب ظاهر شده که واقعا مخاطب خود را می‌ترساند. انگار که این شخصیت، دقیقا برای هوگو ویوینگ نوشته شده است. بازی او نیز یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌هایی است که در سال‌های اخیر در تلویزیون مشاهده شده است. شباهت نسبی کامبربچ و ویوینگ نیز باعث شده تا به عنوان پسر و پدر قابل باور باشند، هر چند که هیچ سکانس مشترکی با هم ندارند (به غیر از زمانی که پاتریک بالای سر جسد پدرش ایستاده است).


دیگر ستاره سریال، جنیفر جیسون لی است. النور برای فرار از ترس‌های خود، به الکل روی می‌‌آورد و جنیفر جیسون لی در نمایش مادری که فرزندش را دوست دارد، برای او دل می‌سوزاند اما ضعیف‌تر از آنی است که بتواند کاری کند، بسیار خوب عمل کرده است. بیننده سریال، از تماشای النور، هم احساس انزجار می‌کند و هم دل می‌سوزاند زیرا می‌داند که النور هم قربانی است و هم مقصر و در واقع تنها کسی بود که می‌توانست پاتریک را نجات دهد. در نقطه مقابل النور، ماری قرار دارد که دقیقا همان خصوصیاتی را دارد که النور به دلیل نداشتن آن‌ها تبدیل به قربانی شد. ماری زنی قدرتمند و با اراده است که نه تنها به پاتریک برای به خطر انداختن فرزندانش رحم نمی‌کند، اما متوجه وضعیت پاتریک و سرگذشت او نیز هست و به همین دلیل، به او فرصتی برای رستگاری می‌دهد. در میان بازیگران، شاید جسیکا رین به عنوان یک زن اغواگر چندان قابل باور نیست و نقش جولیا، بسیار یک بعدی به نظر می‌رسد.

اگرچه النور شخصیتی دوست داشتنی نیست، اما نمی‌توان برای او ابراز تأسف نکرد.

 

سریال Patrick Melrose از آن دسته آثاری است که شاید آغاز آن برای یک مخاطب معمولی چندان ساده نباشد، اما خیلی زود، بازی درخشان بندیکت کامبربچ که ستاره اصلی سریال است، باعث می‌شود تا مخاطب به شخصیت پاتریک علاقه نشان دهد، او را دنبال کند، همراه با او بخندد و ناراحت شود و در پایان، با او همذات‌پنداری کند و از تماشای پایان داستان او خرسند شود. Patrick Melrose سریالی است که نباید آن را به هیچ وجه نادیده گرفت.

نکات مثبت
  • - داستان تکان دهنده
  • - شخصیت‌پردازی دقیق و فوق‌العاده
  • - بازی‌های دیدنی و به یادماندنی بندیکت کامبربچ و هوگو ویوینگ
نکات منفی
  • - جسیکا رین برای نقش خود مناسب به نظر نمی‌رسد

9.5

فوق‌العاده

برچسب ها: patrick melrose
0 نفر این پست را پسندیده اند. این مطلب را به اشتراک بگذارید:
به اشتراک بگذارید در :
نظر خود را بنویسید

برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.