بازی Split Fiction ساخته استودیو هیزلایت (Hazelight) و کارگردان دوست داشتنی صنعت گیم، جوزف فارس، چند ماه پیش منتشر شد و حالا فرصتی دست داده تا به نقد و بررسی آن بپردازیم. با لوکتو همراه باشید.
اگر بهدنبال بازیهای دونفره هستید، مهمترین اقدامی که باید انجام دهید، مراجعه به گنجینه فوقالعاده استودیو هیزلایت است. از Brothers گرفته تا A Way Out و شاهکاری به نام It Takes Two. نتیجه تمام تجربه تیم سازنده در سالهای گذشته، در بازی Split Fiction جمع شده و در تمام قسمتهای بازی، پختگی تیم سازنده خودنمایی میکند. بهجرات میتوان گفت گیم پلی بازی Split Fiction، بهترین تجربه ممکن از یک بازی Co-op است. در ادامه مفصلتر به بررسی دلایل این ادعا میپردازیم.

بازی Split Fiction داستان دو نویسنده جوان به نامهای Mio و Zoe را روایت میکند. با اینکه هر دو شخصیت استعداد بالایی در نویسندگی دارند، آنها در ابتدای بازی همراه با چند نویسنده دیگر، تصمیم میگیرند از دستگاهی نوآورانه به نام The Machine استفاده کنند؛ دستگاهی که امکان تجربه ایدههایشان را در قالب نوعی واقعیت مجازی فراهم میسازد. چالش داستان از آنجا آغاز میشود که میو، در آخرین لحظه پشیمان میشود و طی یک حادثه، درون گوی شبیه سازی که زویی در آن حضور دارد پرتاب میشود. ذهن میو و زویی به دنیایی مشترک پرتاب میشود که ترکیبی از دو سبک داستانی آنهاست: دنیایی علمی - تخیلی با فناوریهای پیچیده و موجودات بیگانه، در کنار جهانی فانتزی با اژدها، جادو و روایتهای اسطورهای! شرایط پیش آمده برای مخترع دستگاه غیر قابل پیش بینی است و میو و زویی باید با همکاری هم از این وضعیت خارج شوند. اما این همه ماجرا نیست و در میان خلاص شدن از این وضعیت در قالب شرکت در مراحل مختلف داستانی در دو فضای متفاوت، حقایق زیادی آشکار و دو شخصیت داستان، با چالشهای درونی مواجه میشوند که شخصیت آنها را دچار تکامل میکند.

در طول ماجراجویی، Split Fiction تنها به ارائه گیمپلی متنوع و طراحی خلاقانه اکتفا نمیکند، بلکه به درون روان شخصیتها نیز نفوذ میکند. با پیشروی در داستان، بازیکن با خاطرات، ترسها و گذشته شخصیتها روبهرو میشود؛ بهویژه زویی که باید با غم از دست دادن خواهر کوچکاش روبهرو شود و مسیر پذیرش و التیام را طی کند. بازی از این طریق، داستانی انسانی، صمیمی و در عین حال فانتزی را روایت میکند که فراتر از یک ماجراجویی معمولی است و به کاوش در هویت، خلاقیت و ارتباط میان دو انسان میپردازد. در مجموع فضای داستانی بازی با وجود جدیت، بزرگسالانه نیست و مخاطب نوجوان را بیشتر از سایرین مورد هدف قرار میدهد و روایت بسیار سرراستی دارد.
گیمپلی در Split Fiction حرف اول را میزند. تیم سازنده بهاندازهای خلاقیت بروز میدهد که برای گیمر قابل باور نیست. بازی در هر لحظه گیمر را غافلگیر میکند. هر مرحله به نوبت روایتگر داستان یکی از دو شخصیت بازی است. مراحل زویی فانتزی و مراحل میو علمی - تخیلی هستند. این مراحل داستان اصلی بازی را پیش میبرند و در هر مرحله یک قابلیت کاملا جدید در اختیار دو گیمر قرار میگیرد. بهطور مثال در یکی از مراحل، میو تبدیل به یک گوریل و یک خزنده میشود. زویی نیز به شکل یک پروانه کوچک و درختی شبیه به شخصیت گروت در دنیای مارول تبدیل میشود. همیشه بعضی از کارها فقط توسط میو و بعضی فقط توسط زویی انجام میشوند و همین موضوع باعث بهوجود آمدن عنصر همکاری در بازی میشود. مشابه بسیاری از این اتفاقها را در It Takes Two دیده بودیم، اما در اینجا همه چیز جاهطلبانهتر طراحی شده و مغزتان از این همه تغییر و امکانات متنوع منفجر خواهد شد.
با وجود تنوع بسیار بالا در هر مرحله اصلی، باز هم میتوانید وارد مراحل فرعی شوید و وارد داستانی کوتاه از شخصیت مقابل شوید. مثلا وقتی در دنیای میو حضور دارید، مراحل فرعی زویی را تجربه میکنید و وسط پرواز در بین آسمان خراشها با ماشین پرنده، ناگهان خود را بهعنوان دو سوسیس در یک ساندویچ مییابید! تنوع این مراحل نیز بسیار بالا هستند و مدام شما را غافلگیر خواهند کرد. بازی به شکل کاملا برابری دو گیمر را به چالش میکشد و سعی دارد از هر دو کار بکشد تا فقط یک نفر بازی را پیش نبرد. تنوع بالا حس خستگی به گیمر نمیدهد. گاهی حل یک پازل فقط با مشورت ممکن میشود و راههایی به ذهنتان خواهد رسید که در نگاه اول غیرممکن، ولی در عمل به شکل شگفتانگیزی قابل پیاده سازی هستند. بزرگترین مشکل در گیمپلی، تاکید بسیار زیاد روی پلتفرمر بازی است. این توقع وجود دارد که با وجود این همه تنوع در مراحل، تنوع بالاتر در استفاده از تجهیزات وجود داشته باشد؛ اما بیشتر بخشهای بازی وابسته به سبک پلتفرمر است. شاید این موضوع ایرادی محسوب نشود و تاثیری روی امتیاز بازی نگذارد، اما میتوان آن را بهعنوان یک توقع مطرح کرد. شاید در این صورت دیگر نمیشد ایرادی از بازی گرفت.

بازی از نظر بصری قابل قبول است. تمام مناظر بازی شما را شگفت زده خواهند کرد. بسیاری از مراحل قابل باور نیستند. تنها مشکلی که وجود دارد، انیمیشن عجیب حرکت و چهره شخصیتهای فرعی و حتی صاحب کمپانی است که با دیگر بخشهای بازی همخوانی ندارد. در بخشهای دیگر بازی، از مناظر گرفته تا افکتهای محیطی و صحنههای سینمایی، همه چیز بینقص و چشم نواز هستند. نبوغ تیم فنی بازی در بسیاری از قسمتهای بازی بهچشم میخورد. وقتی یکی از مراحل روی یک کاغذ اتفاق میوفت، باورتان نمیشود که با یک کات سین طرف نیستید و شخصیتهای دوبعدی نقاشی شده با مداد روی کاغذ، قابل حرکت هستند! اما این فقط یک مثال کوچک بود و بعد از تجربههای عجیب در بازی، در یکی از مراحل بازی دنیای فانتزی و علمی - تخیلی دو شخصیت با هم ترکیب میشود و با یک خط از هم جدا میشوند! اینجاست که چیزی که میبینید را باور نمیکنید و به دیوانگی و خلاقیت تیم طراحی و فنی بازی ایمان خواهید آورد.

بازی Split Fiction نشان داد هنوز هم میتوان خلاق بود و تجربههای تازه خلق کرد. این بازی نشان داد که نیازی به تکرار فرمولهای تکراری نیست و ویدیوگیم فقط بر پایه تکرار کارهای تکراری و جلو رفتن در یک مسیر مشخص خلاصه نمیشود. هر کدام از مراحل Split Fiction پتانسیل تبدیل شدن به یک بازی کامل را دارد و گویی هر کدام توسط یک تیم مجزا ساخته شده است. بازی Split Fiction دقیقا همان چیزی بود که صنعت ویدیوگیم در این روزها نیاز داشت.