مانگاهای ژاپنی، معمولاً محبوبیت کمتری نسبت به کامیکبوکهای امریکایی، دارند و این موضوع در کشور ما هم مستثنی نیست. از طرفی تبلیغات و پیوستگی آثار مخصوصاً ابرقهرمانی دو ناشر بزرگ کامیکبوک در امریکا و از سوی دیگر، قدرت سینمایی هالیوود باعث شناخت جهانی کامیک بوکها در جهان شده است. اما در طرف دیگر، ماجرای خاص بودن و منحصر به فرد بودن پیامهای شرقی مانگاهای ژاپنی نهفته است که گاهی، باعث دور شدن مخاطب عام از آنها میشود. اما در چندسال اخیر، شاهد ساخت فیلمهای پرخرج انیمهای براساس مانگاهای پرطرفدار بودهایم که کمی به شناخت کتابهای مصور ژاپنی، مخصوصاً در ایران کمک کردهاند.
یکی از اقتباسهای خوب و جذاب انیمهای اخیر، فیلم سینمایی Blame! به کارگردانی هیرویوکی سشیتا (Hiroyuki Seshita) است که براساس مانگایی به همین نام ساخته شده است. سری مانگای Blame! که توسط آقای سوتومو نیهی (Tsutomu Nihei)، خلق شده، فضایی پساآخرالزمانی را در ژانر سایبرپانک ترسیم میکند، اما این فضا به علت وجود المانهای متفاوت از اثار مشابه، Blame! را تبدیل به اثری خاص، حماسی و جذاب کرد که علاوه بر مخاطبهای شرقی، توانست در غرب هم بدرخشد و حسابی معروف شود. مانگای Blame!، که به مدت 5 سال (از 1998 تا 2003) و به صورت هفتگی منتشر میشد، داستان شخصیتی به نام کیلی (Killy) را روایت میکرد که در سازهای عظیم و بیپایان که با نام شهر (The City) شناخته میشود، به دنبال انسانی میگردد که ژنهای پایانه شبکه (The Net Terminal Genes) را در خود داشته باشد. داستان مانگا با توجه به ماموریت خاص کیلی و توضیحاتی که در رابطه با شهر داده میشود، پیچیدگیهای عظیمی ندارد، اما روایت منحصر به فرد آقای نیهی در مانگا و جزئیات عظیم و فراوان استفاده شده در اثر، از Blame!، مانگایی تمام عیار و حماسی میسازد.
در واقع شهر، یا همان سازه عظیمی که از آن یاد میشود، یک دایسون اسفر عظیم (سازهای که دور تا دور یک سیاره یا ستاره ساخته میشود) است که در مدار سیاره زحل ساخته شده است. اما میلیونها سال پیش، انسانها طی اتفاقی توانایی ارتباط و کنترل هوش مصنوعی عظیمی که وظیفه ساخت و کنترل شهر را برعهده داشت از دست دادهاند، به همین دلیل، این هوش مصنوعی و رباتهای عظیم سازندهاش، بدون توقف و بدون اندک توجهی به انسانها، به گسترش شهر ادامه دادهاند، در ادامه اما، سیستم امنیتی شهر، یا سیفگارد (SafeGuard) انسانها را به عنوان تهدیدی برای بقای شهر شناسایی کرده و قصد نابودی آنها را دارد. اما کیلی، پروتاگونیست ساکت و کم حرف سری قصد دارد تا با یافتن ژنهای پایانه شبکه، که همان حلقه ارتباطی گمشده میان انسانها و شهر است، کنترل شهر را دوباره به انسانها بازگرداند و آنها را از انقراضی که به نظر حتمی میرسد نجات دهد. داستان کلی مانگا هم، همیشه حول محور کیلی و سفر بیانتها و طولانیاش در طبقات بیپایان شهر، چرخیده و تنهاییها و مبارازت این شخصیت را روایت میکند.
عظمت و بزرگی غیرقابل وصف شهر و جزئیات غیرقابل تصوری که آقای نیهی توانسته است در این سازه به شدت عظیم بگنجاند، به خوبی نشان دهنده وسعت زیاد داستانی مانگای Blame! است. اثری که ساخت برداشتی سینمایی از آن قطعاً غیرممکن و محال است، چرا که از طرفی، وسعت اطلاعات مورد نیاز برای انتقال به مخاطبی که مانگا را مطالعه نکرده به قدری زیاد است که زمانی بیشتر از یک فیلم سینمایی را طلب میکند، از سوی دیگر، یک فیلم به هیچ عنوان پتانسیل گنجاندن داستان عظیم و طولانی سفر کیلی را در خود ندارد. به همین دلیل، آقای هیرویوکی سشیتا و همچنین آقای نیهی که وظیفه نویسندی داستان فیلم را م بر عهده گرفته بود، تصمیم گرفتند تا داستان فیلم را بر اساس، یکی از فصول پرتعداد مانگا، نگارش کنند. به این ترتیب، فیلم سینمایی Blame!، تبدیل به اثری شد که سعی دارد تا با ارائه مهمترین اطلاعات مورد نیاز مخاطب، یکی از زیباترین فصول مانگا را روایت کند. و باید گفت که این تصمیم، با توجه به حجم مانگا، بهترین روش ممکن برای ساخت یک فیلم بوده است.
فیلم Blame! اما برخلاف مانگا، داستان را از زاویه دید کیلی، شخصیت اصلی مانگا روایت نکرده و حتی او را به یک شخصیت فرعی در داستان تبدیل میکند. این مهم با توجه به سبک روایی مانگاها و اینکه، کیلی، موجودی بسیار کم حرف است که جز در مواقع نیاز حرف نمیزند، تصمیمی درست بوده که نتیجهاش به خوبی در اثر نهایی دیده میشود. به جای دنبال کردن ماجراهای پرتعداد کیلی از دید او، فیلم Blame! بخش کوچکی از سفر کیلی را از نگاه گروهی از انسانها روایت میکند، که در شهرکی کوچک و به دور از چشم سیفگارد مخفی شده و به زندگی ادامه میدهند. این گروه کوچک که با نام Electro-Fishers شناخته میشوند. در حقیقت نوادگان Planter ها هستند که نقشی اساسی را در ساخت سازههای اولیه شهر ایفا میکردند و حالا لباسهایی مخصوص با تواناییهای بالا در اختیار دارند.
فیلم با دنبال کردن چند نوجوان که لباسهای مخصوص Electro-Fishers را دزدیده و برای یافتن غذا از شهرک خارج شدهاند، نشان میدهد که قصد دارد از سبک روایی مانگا فاصله گرفته و رویکردی سینمایی به خود بگیرد. در همان دقایق ابتدایی شاهد این هستیم که نوجوانهای بازماندهی داستان، توسط یکی از برجهای مراقبت سیفگارد شناسایی شده و به وسیله رباتهای بیرحم سلاخی میشوند. تلاش نوجوانهای داستان برای فرار که حالا تعداد کمی از آنها باقی مانده است، ورود قابل انتظار کیلی را رقم میزند که با سلاح همیشگی، معروف و پرقدرتش یعنی Gravity Beam Emitter، نیروهای سیفگارد را از میان میبرد. افتتاحیه فیلم، با توجه به روند روایی جذابی که با ابهام محض آغاز شده و سپس تمامی اطلاعات لازم را توسط گفت و گوهای بین نوجوانان به مخاطب انتقال میدهد، جذاب و دوست داشتنی است، اما این روند اطلاعاتی با ورود نیروهای سیفگارد و شروع مبارزه خونینی که در همان ابتدا تکلیف انیمه را روشن کرده و بیرحمی و تاریکی داستان را نشان میدهد، شوکه کننده شده و سپس با معرفی کیلی که شخصیتی کاملاً مرموز و گنگ است، چرخهای را شکل میدهد که در طول فیلم، به طور مداوم تکرار میشود. به معنای دقیق تر، فیلم موفق میشود، مخاطبش را با ایجاد کردن گرهها و سوالات پیاپی مربوط به شهر و موجوداتی که زنده ماندهاند، در تمام مدت نسبتاً طولانی 106 دقیقه، با خودش همراه کند.
داستان با وارد شدن کیلی به شهرک Electro-Fisherها و سپس شروع ماموریتی دیگر، که سرنوشت مردم شهرک، یعنی یافتن غذا و آب و همچنین هدف اصلی کیلی، یعنی یافتن ژنهای پایانه، را به هم پیوند میدهد، ادامه پیدا میکند. کیلی متوجه میشود که شهرک روی معبدی باستانی ساخته شده که هوش مصنوعی مهمی در آن دفن شده است. این هوش مصنوعی که سیبو (CIbo) نام دارد، در حقیقت یار و یاور همیشگی شخصیت کیلی در طول مانگا بوده که در فیلم هم به شکل دیگری معرفی شده و هم با ظاهر متفاوتی ترسیم میشود. در حقیقت عمق رابطه میان کیلی و سیبو در مانگا به حدی زیاد است که نویسنده تصمیم میگیرد تا سیبو را به شخصیتی جدید تبدیل کند و به وسیله او بخش مهمی از رخدادهای داستانی را پیش ببرد. این موضوع باعث شده که پرداخت شخصیت مرموز و پیچیده کیلی دچار هیچ مشکلی نشود و از طرفی، سیبو فرصت مناسب برای شناساندن خودش را داشته باشد. اما در مقابل، شخصیتهای دیگر، یعنی انسانهای زندهی حاضر در شهرک و به طور خاص، نوجوانهایی که در ابتدای فیلم نمایش داده شده و به نوعی شخصیتهای اصلی فیلم محسوب میشوند، فرصت چندانی برای خودنمایی ندارند و فیلم هم با تمام تلاشهایش موفق به ایجاد حس همذات پنداری در مخاطب نمیشود، شخصیتهای دیگر فیلم جز کیلی و سیبو، در حد و اندازه چند دیالوگ احساسی، عشقهای کلیشهای و شخصیتهایی گذرا باقی مانده و جز نامهایی که بعدها برایتان آشنا خواهند بود، نقش دیگری ندارند. این موضوع قطعاً به فیلم ضربه زده و باعث شده تا برخی صحنههای دراماتیک مثل کشتار مردم شهرک توسط سیفگارد، تاثیر کمتری در مخاطب داشته باشند. با این حال، فیلم Blame! بیش از آنکه قصد داشته باشد سرنوشت مردم شهرک را روایت کند، قصد دارد تا به واسطه آنها اهمیت سفر کیلی و سیبو را به مخاطب نشان دهد تا شاید، بخش کوچکی از پیام مانگا در فیلم گنجانده شود. به همین دلیل، میتوان دلیل پرداخت کمتر Electro-Fisherها نسبت به کیلی و سیبو را درک کرد.
Blame! موفق میشود با انتخاب داستان مردمی بازمانده که برای نجات خودشان با کیلی همراه میشوند، اکشنی سریع، خونین و بسیار جذاب را ارائه دهد. در یک سوی ماجرا، Electro-Fisherها با سلاحهای صنعتی و مخربشان حضور دارند که میتواند نیروهای سیفگارد را به دیوار میخ کند و از سوی دیگر، کیلی و سلاح کمری پرقدرتش که با هرشلیک، میتواند هرمانعی را از سرراه بردارد. ترکیب این دو با نیروهای سیفگارد که رباتهایی چندپا با ماسکهایی غریب هستند، نبردهایی را در سطح سازه عظیم شهر و سپس محل زندگی مردم شهرک به تصویر میکشد، که مخاطبش را میخکوب میکند. به بیان دقیقتر Blame! یک فیلم اکشن تمام عیار است که پرشده از انفجارهای عظیم، مبارزات تن به تن، رباتهایی که مثل زامبی به مردم حملهور میشوند و شخصیت شرور پرقدرتی به نام ساناکان که در همان مدت کوتاه حضورش موفق میشود تمام نفرت موجود در وجودتان را برانگیخته کند. داستان کلی فیلم، با تمام سادگیاش، موفق شده تا شخصیتهایش را در مسیرهایی قرار دهد که در خدمت اصلی ترین هدف فیلم، یعنی ساخت صحنههای اکشن تمام عیار باشند، به همین دلیل، بخش عظیمی از مدت زمان نسبتاً طولانی فیلم، صرف نبردهایی میشود که همگی، تکرار میکنم، همگیشان بینقص، زیبا و نفسگیر هستند و به طور معکوس، در خدمت داستان کلی فیلم عمل میکنند و آن را پیش میبرند. با این حال، فیلم موفق نمیشود با تمام وسعت نبردهایش، ذرهاز از آنچه که در طول مانگا روایت شده را به تصویر بکشد.
در سوی دیگر ماجرا، فیلم با وجود اینکه یکی از بهترین خرده داستانهای موجود مانگا را انتخاب کرده، در رسیدن به وسعت بسیار زیاد مانگا باز میماند. این موضوع شاید یک ضعف بزرگ برای فیلمی اقتباسی که از اثری بسیار عظیم برداشت شده نباشد، اما قطعاً سازندگان با دقت بیشتری، میتوانستند تا اهمیت سفر کیلی و فضای رعب آور سازه عظیم شهر را به تصویر بکشند. Blame! در دنیای پسااخرالزمانی رخ میدهد و دنیایی به شدت تاریک دارد (که در مواقعی یادآور سری دانهی سیب نیز هست)، و فیلم با وجود خشونت زیاد و بیرحمی سعی در تفهیم همین موضوع دارد، اما بازهم موفق نمیشود تا فضا سنگین و رعب اور و تنهایی وصف ناپذیر کیلی در سفر دهشتناکش را به مخاطب منتقل کند.
با این همه Blame!، یکی از وفادارترین اقتباسهایی است که میتوانید به تماشایش بنشینید، فیلم به طور خلاصه، جز ایجاد تغییراتی در شخصیت سیبو، کاملاً به مانگا وفادار مانده و حتی توانسته تا از پس دشواریهای پرداخت یک شخصیت کمحرف و مرموز بربیاید، از سویی انتخاب یکی از خرده داستانهای مانگا باعث شده که فیلم هویت مستقل خودش را حفظ کرده و شبیه به تکهای بیرون کشیده شده از یک کل به نظر نرسد، این مهم باعث شده که سازندگان فیلم، پتانسیلی عظیم را برای ساخت ادامههایی پرتعداد ایجاد کنند. این وفاداری به اثر مرجع را حتی میتوان در جلوههای بصری نفسگیر و خارقالعاده انیمه هم مشاهده کرد. فیلم به زیبایی سبک هنری خاص آقای نیهی را پیاده سازی کرده و رنگ بندیهای حیرت انگیز و نماهایی نفسگیر، تکتک لحظات فیلم را به تابلو نقاشی خونین، سرخ و خشنی تبدیل کرده که نمایانگر فضای دلمرده داستان هستند. طراحی شخصیتها و عمق خاصی که در انیمیشنهای مربوط به آنها و بهخصوص کیلی وجود دارد، موفق شده تا مرزی باریک میان شخصیتها و محیط ایجاد کند و علاوه بر خلق شخصیتهای زنده، پس زمینههایی حیرت انگیز بسازد.
با تمام مشکلات بازی Fallout 76، بازیکنان حداقل از این نکته که بازی لوتباکس ندارد و پرداختهای درون برنامهای محدود به لوازم تزئینی است خوشحال بودند. به نظر میرسد این نکته مثبت هم به زودی از بین خواهد رفت. با لوکتو همراه باشید.
فیلم First Man بر اساس داستان واقعی زندگی نیل آرمسترانگ و سفر او به ماه ساخته شده است. این فیلم چقدر به واقعیت وفادار است؟ با لوکتو همراه باشید.
در نمایشگاه E3 2018 طی کنفرانس سونی استودیو رمدی با دستی پر به میدان آمد و از بازی جدید خود در سبکی شبیه به بازی Quantum Break با نام Control رونمایی کرد. با گذشت چند ماه به تازگی تصاویر پروضوحی از این بازی منتشر شد. با لوکتو همراه باشید.
سریال Titans اولین سریال شبکه اینترنتی DC Universe است که براساس کامیکهای DC ساخته شده است و توانسته رضایت مخاطبان خود را جلب کند. با لوکتو همراه باشید.
در سومین قسمت اخبار هفته به مرور مهمترین اخبار هفته گذشته تا تاریخ ۸ آذر ۹۷ پرداختهایم. با لوکتو همراه باشید.