فیلم mother! را نباید یک فیلم داستانی نامید. داستان در این فیلم اهمیت چندانی ندارد و پسزمینه خیلی کمرنگی برای جولان ایدهها و تفکرات بیشاکله دارن آرونوفسکی است. فیلم mother! در واقع اثری تمثیلی و استعاری از سرنوشت بشر، رابطه او با زمین و طبیعت و مخصوصا کره زمین است که پس از پایان، تماشاگران خود را به دو دسته کاملا متفاوت تقسیم میکند.
فیلم mother! با نمای یک کریستال آتشین و سپس بیدار شدن یک زن آغاز میشود. ظاهرا، شاهد زندگی یک مرد نویسنده میانسال، مبتلا به بنبست هنری و یک زن بسیار جوانتر از او هستیم که آرامش خود را پس از ورود یک زوج میانسال، در خطر میبینند. اما اگر با این فرض که فیلم mother! یک فیلم ترسناک تعلیقآمیز است، به سراغ آن رفتهاید، خیلی زود متوجه میشوید که با یک فیلم کاملا استعاری مواجه هستید که البته شما را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. فیلم mother! اگرچه به عنوان یک فیلم ترسناک تبلیغ شده، اما جنس وحشتی که احساس میکنید، با هر آنچه تا کنون تجربه کردهاید، متفاوت است.
«از اینجا به بعد، نقد فیلم mother! حاوی اسپویلر است. اگر فیلم mother! را ندیدهاید، بهتر است از خواندن ادامه این مطلب، دست بکشید.»
همانطور که احتمالا خیلی زود متوجه میشوید، کاراکترهای فیلم mother!، هر کدام یک استعاره هستند. فیلم رابطه به یک خالق ایزدی و محیط زیست را از بدو تشکیل تا لحظه نابودی و آخرالزمان روایت میکند. فیلم mother! در دو ساعت، هم نگاهی به سرگذشت زمین و بشر از نگاه کتب آسمانی میاندازد و هم نگاهی انتقادی و حتی ستیزهجویانه به زندگی بشر روی کره خاکی دارد.
پیوند مادر و خانه در فیلم کاملا مشهود است. نه تنها مادر همواره پابرهنه است، بلکه تنها مرگ او را از خانه جدا میکند.
نیمه ابتدایی فیلم، همان حکایت آشنای همیشگی است. خالق یک شاعر است و شعر او، مادر است. مادری که خود خانه را ساخته و همچنان در حال تکمیل آن است تا اینکه مردی، شیفته هنر خالق، وارد زندگی آنها میشود و خالق با روی گشاده از او پذیرایی میکند. این ویژگی خالق است که از ستایشگر خود استقبال کند. خالق از آشنایی با این ستایشگر که همان آدم است، شگفتزده میشود و متوجه نیست که مادر از حضور او منقلب است و دوست دارد با خالق تنها باشد. عشق مادر به خالق، بیحدوحصر است و در طول فیلم، مادر همهچیز خود را فدای خالق میکند، اما خالق، همیشه تشنه عشق است. کمی بعد، حوا نیز وارد خانه میشود و بذر نفاق را با خود به همراه میآورد. او اولین کسی است که قصد دارد وارد اتاق کار شاعر که همان عدن است بشود، جایی که ورود به آن، بدون اجازه و حضور خالق ممنوع است، اما در نهایت، حوا آدم را ترغیب میکند تا به این کار ممنوع تن دهد و سپس شاهد حضور هابیل و قابیل هستیم.
دارن آرونوفسکی، زندگی را از زاویه دید زمین، که همان مادر است نمایش میدهد. او از این مزاحمتی که بشر به ارمغان آورده ناراضی است و به حمایت خالق دلخوش است، اما خالق، خود را درگیر بشر میکند، فقط به این دلیل که آنها را موجودات شگفتانگیزی میپندارد و با این وجود، هیچگاه از ستودهشدن سیر نمیشود.
پس از ورود هابیل و قابیل به داستان، شاهد قتل هابیل در یک نزاع ناشی از طمع هستیم. طمع، ثمره ورود بشر به خانه یا همان زندگی است و نتیجه آن، رها شدن قابیل «جنایتکار» هستیم. پس از آن، انسانها با دعوت خالق، به خانه میآیند و تقریبا از هر خواسته مادر سرپیچی میکنند و در این مدت، خالق کاملا از اعمال آنها چشمپوشی میکند. نکته جالب در این لحظه، سخنان خالق درباره مرگ هابیل است و مدعی است که با اشک ریختن برای او، هابیل به نحوی به زندگی ادامه میدهد. نتیجه آشوب ناشی از حضور انسان، شکسته شدن یک لوله آب است که در واقع، تداعیگر سیل عظیم است و خانه از بشر خالی میشود و خالق، متوجه کمتوجهی خود به مادر میشود.
سپس، عشق مادر به خالق، الهامبخش او برای خلق یک شعر جدید میشود. شعری زیبا و بینقص که پیامآور عشق است و خالق آن را با تمام دنیا به اشتراک میگذارد و در نتیجه بشر بار دیگر پای خود را به خانه باز میکند و مادر این بار مطمئن میشود که هیچچیز برای خالق کافی نیست. این بار، یک پیامرسان شاهکار خالق را به همه نشان میدهد و بشر، دیوانهتر از همیشه به خانه میآید و در راه ستایش خالق، خانه را در مرز ویرانی پیش میبرد. تنها امید مادر در این لحظات دیوانهواری که در واقع، شاهد تمام جنایات بشری به شکل گذرا هستیم و پیامرسان نیز تبدیل به آدمکشی بیرحم میشود، کودکی است که در رحم خود حمل میکند. کودکی مخلوق خدا که در نهایت، در عدن او به دنیا میآید و مادر حاضر نیست او را رها کند، اما خالق از غفلت او استفاده کرده و کودک را به ستایشگرانش اهدا میکند تا بپرستند اما این بشر که هیچ چیزی به جز ویرانگی و دیوانگی به ارمغان نیاورده، ثمره خالق و مادر را کشته و برای جنایتی که انجام داده، اشک میریزد و به خیال اینکه اینگونه به خالق نزدیکتر است، گوشت او را میبلعد. هر چه مادر اعتراض میکند، خالق اصرار میکند که آن دو، به عنوان میزبان باید بخشنده باشد زیرا معتقد است که برای ادامه حیات، به این ستایشگران دیوانه نیازمندند. اما مادر از عشق خالق ناامید است و از بشر به ستوه آمده و تلاش میکند تا انتقام خون فرزندی را بگیرد که بشر به نام ستایش از بین برده است و بشر نیز مقابله به مثل میکند و به مادر حمله میکند. در اینجاست که مادر، خون درون رگهای خانهاش، بشکههای روغنی را که نماد نفت هستند، آتش میزند و آخرالزمانی را به خانه میآورد. مادر میسوزد و بشر نابود میشود، اما خالق با افسوس به نتیجه نگاه میکند. در پایان، مادر تنها باقیمانده خویش، قلبش را نیز به خالق میدهد و خالق همهچیز را از نو آغاز میکند، بلکه اینبار بتواند خانه بهتری داشته باشد.
همانطور که اشاره شد، فیلم mother! یک اثر تمثیلی و استعاری و نمادگرا است و هر چه در فیلم میبینید نشانهای دارد. خالق همواره لباس سفیدی بر تن دارد تا اثرناپذیری خود از اعمال بشر را نشان دهد. زخم روی قفسه سینه آدم و سپس پیدایش حوا، هابیل و قابیل و سرنوشت آنها، به شکل کاملا واضحی داستان آدم و حوا را نشان میدهند. در سکانسی از فیلم، مادر قورباغهای را در زیرزمین خانه میبیند که در واقع حکم زیر زمین را دارد. این قورباغه نیز حتی نشانه خطری است که قابیل به ارمغان میآورد. آدم با خود فندک را که منشأ آتش نهایی است به خانه میآورد و این حوا است که آدم را وسوسه میکند و به کریستال آتشین خالق، همان میوه ممنوع دست میزند و با شکستن این میوه ممنوعه، بشر وارد داستان میشود.
فیلم mother! رابطه انسان با خالق و طبیعت را به تصویر کشیده ولی در آن خبری از فرشته و شیاطین نیست. در فیلم شاهد تعدادی انسان خوب، مانند یک دکتر که به مادر رسیدگی میکند و یک سرباز که سعی در نجات جان مادر دارد، مواجه میشویم، اما آنها نیز قربانی ویرانی حاصل دست بشر میشوند.
در نیمه اول فیلم، آرونوفسکی، وقایع عهد قدیم را به تصویر میکشد و زمینه را کاشت بذر امید که همان مسیحا باشد، میچیند اما هر چه انسان در آن نقش داشته، محکوم به نابودی است. فیلم mother! ابتدا با نمای مادر به تنهایی آغاز میشود و به تدریج تعداد افراد درون خانه نیز افزایش مییابد و این افزایش جمعیت، مساوی است با شرارت بیشتر ناشی از زیادهخواهی بشر و نیاز او برای متعلق بودن و تصاحب کردن. در طول فیلم نیز شاهد هستیم که خانه زخم برداشته و خون میریزد و زمانی که مادر به خانه گوش میدهد، متوجه میشود که قلب آن در حال خشک شدن است.
فیلم mother!، علاوه بر اینکه سرگذشتی از روایات یاد شده در کتب آسمانی است (و از تمام آنها الهام گرفته)، سیلی محکمی به مخاطب خود است. آرونوفسکی بسیار بیپرده، بلایی را که بشر بر سر طبیعت میآورد، نشان میدهد و به انسان یادآور میشود که با اعمال پلید و شنیع خود، در حال نابودی اوست. نقطه اوج این مسئله، حمله بشر به مادر داغداری است که میخواهد انتقام طفلش را بگیرد. نمایش بیپرده مادری که در حال کتکخوردن است، آنقدر تکاندهنده است که تماشای آن، میتواند از سختترین تجربههای سینمایی تماشاگر باشد اما نمایش و تماشای آن، هر دو به یک اندازه ضروری است و پایان فیلم، هشداری برای بشر است تا شاید در اعمال خود تجدیدنظر کند، اتفاقی که البته، خود آرونوفسکی نیز از آن ناامید است.
نقش میشل فایفر در فیلم که نمادی از حوا است، بدون نقص اجرا شده است.
این ناامیدی را میتوان در انتهای فیلم مشاهده کرد. پس از سیل عظیم، خالق و مادر عشق خود را تجدید میکنند و ثمره آن، فرزندی است که امید را به مادر بخشیده است. امیدی که او را در حمله بشر زنده نگاه میدارد و تنها دلخوشی طبیعت میشود. در واقع، مسیحای فیلم، نماد امید است و بشر، ارتش ناامیدی و میدانیم که برنده این نبرد نابرابر کیست و چه کسی به نظاره ایستاده است.
صدا و تصویر در فیلم mother! اهمیت ویژهای دارند. آرونوفسکی تلاش چندانی برای فضاسازی در فیلمش نمیکند، زیرا موضوع فیلم، این کار را برای او انجام میدهد اما متیو لوباتیک، نماهایی را در دوربین خود ثبت کرده که سرشار از اشارات ریز و درشت به وقایع فیلم و حالات کاراکترها هستند. صداگذاری و موسیقی فیلم نیز حکم یک راوی را دارند و با وقایع فیلم همراه هستند و به تماشاگر در تماشای فیلم، مخصوصا لحظات پر از آشوب آن، کمک میکنند. اما هنرمند اصلی، فیلیپ مسینا است که در طراحی صحنه فیلم چیزی کم نگذاشته است. با توجه به اینکه قرار است کل زندگی را در یک خانه ببینیم، مسینا و آرونوفسکی توانستهاند وقایع گوناگون تاریخی را در محیطی کوچک، به نحوهای نمایش دهند که باور میکنید این خانه نامتناهی است. همین تبدیل شدن خانه به دنیا در طول فیلم نیز نشان از گسترش آفت بشری دارد.
بازیگران فیلم نیز در عین حال که در خدمت فیلم و نمادهای آن هستند، قدرت ستارگی خود را حفظ کردهاند. هر لحظه از حضور آنها، مخصوصا میشل فایفر در مقابل دوربین، یک هنرنمایی دیدنی است. میشل فایفر یکی از بهترین نقشآفرینیهای خود را به نمایش گذاشته و اگرچه تنها در نیمه اول فیلم حضور دارد، اما حضوری بسیار پررنگ و تأثیرگذار از خود به جای میگذارد، به نحوی که سایر عوامل درون صحنه، در کنار او رنگ میبازند. جنیفر لاورنس نیز قطعا سختترین و احتمالا بهترین بازی خود را به نمایش گذاشته است. فیلم از زاویه دید مادر تعریف میشود و در هر لحظه، شاهد مادر هستیم و جنیفر لاورنس، به خوبی توانسته نقش خود را ایفا کند و از عهده سکانسهای بسیار سخت فیلم نیز برآمده است. حضور کریستن ویگ و استفن مکهیتی در نقشهای جانبی نیز شایان توجه است.
با وجود تمام بلاهایی که بشر با خود میآورد، خالق همواره به مادر توصیه میکند که آنها را ببخشد.
با این حال، دارن آرونوفسکی در روایت خود اشتباهی میکند و آن روایت بخشیدن به این استعاره بزرگ است. تماشاگر هوشمند خیلی زود متوجه میشود که در حال تماشای یک فیلم داستانی نیست، اما دارن آرونوفسکی در ابتدا تلاش کرده تا استعارههای خود را با داستانی درباره یک زوج نمایش دهد، اما خیلی زود در تعریف این داستان شکست میخورد و آن را رها کرده و به نمادگرایی خود میپردازد. در نتیجه، در این فیلم به اصطلاح داستانی، داستان، عامل اضافی میشود و تماشاگر را تا حدودی از وقایع فیلم منحرف میکند.
فیلم mother! یکی از پررمز و رازترین فیلمهایی است که تماشا خواهید کرد. فیلمی که در هر لحظه، نشانهای به جای میگذارد و در هر نما، حرفی برای گفتن دارد. دارن آرونوفسکی، به جاهطلبی خود جامه عمل پوشانده و به سراغ نمایش زمین از دید ادیان الهی رفته است و از این راه، پیامی مهم را به بشر میرساند و به او، ناامیدانه اخطار میدهد. اگرچه mother! بهترین فیلم دارن آرونوفسکی به عنوان کارگردان نیست، اما نه تنها یکی از جنجالیترین فیلمهای کارنامه او، بلکه یکی از مهمترین فیلمهایی است که تاکنون ساخته شده است.
با تمام مشکلات بازی Fallout 76، بازیکنان حداقل از این نکته که بازی لوتباکس ندارد و پرداختهای درون برنامهای محدود به لوازم تزئینی است خوشحال بودند. به نظر میرسد این نکته مثبت هم به زودی از بین خواهد رفت. با لوکتو همراه باشید.
فیلم First Man بر اساس داستان واقعی زندگی نیل آرمسترانگ و سفر او به ماه ساخته شده است. این فیلم چقدر به واقعیت وفادار است؟ با لوکتو همراه باشید.
در نمایشگاه E3 2018 طی کنفرانس سونی استودیو رمدی با دستی پر به میدان آمد و از بازی جدید خود در سبکی شبیه به بازی Quantum Break با نام Control رونمایی کرد. با گذشت چند ماه به تازگی تصاویر پروضوحی از این بازی منتشر شد. با لوکتو همراه باشید.
سریال Titans اولین سریال شبکه اینترنتی DC Universe است که براساس کامیکهای DC ساخته شده است و توانسته رضایت مخاطبان خود را جلب کند. با لوکتو همراه باشید.
در سومین قسمت اخبار هفته به مرور مهمترین اخبار هفته گذشته تا تاریخ ۸ آذر ۹۷ پرداختهایم. با لوکتو همراه باشید.