اولین چیزی که با شنیدن اسم Wolfenstein به یاد میآورم بازی Wolfenstein 3D بود. آن بازی نخستین تجربه من از بازی با رایانههای شخصی بود و بعدها متوجه شدم که یکی از اولین بازیهای First Person Shooter تاریخ را تجربه کرده بودم. سری بازیهای Wolfenstein از سال ۱۹۸۱ با عرضه بازیCastle Wolfenstein آغاز شد و پس از حدود سه سال بازی Beyond Castle Wolfenstein عرضه شد. مسیر سری Wolfenstein از سال ۱۹۹۲ با عرضه بازی Wolfenstein 3D عوض شد و شاهد روایتی از دید اول شخص در آن بازی بودیم که در زمان خود بسیار نو و جذاب بهنظر میرسید. سالها گذشت و پس از عرضه چند بازی دیگر از این سری، در سال ۲۰۱۴ استودیو MachineGames نسخهای تازه از بازی با نام Wolfenstein: The New Order منتشر کرد. یک بازی تیراندازی خوش ساخت که بهخوبی به بازیهای قدیمی سری وفادار بود و سعی کرد از ابتدا مخاطبهای جدید Wolfenstein را با دنیای این بازی و شخصیت اول آن ویلیام بی.جی بلازکوویچ (William "B.J." Blazkowicz) آشنا کند. وقایع The New Order به پایان نرسیده و امسال شاهد عرضه بازی Wolfenstein II: The New Colossus بودیم. در ادامه به نقد و بررسی این بازی میپردازیم.
سادهترین توضیح درباره فضای کلی بازیهای Wolfenstein این است که جنگ جهانی دوم با پیروزی هیتلر و نازیها به پایان رسیده و اکنون دنیا تحت سلطه آنهاست. بازیکن هم در نقش ویلیام بلازکوویچ در قالب گروهی مبارز ماموریتهای مختلفی را در راستای نابودی نازیها انجام میدهد. برخلاف دیگر بازی تیراندازی بتسدا یعنی DOOM، در اینجا شاهد داستانی کامل همراه با شخصیتهای متنوع هستیم. بازی Wolfenstein II: The New Colossus دقیقا پس از پایان وقایع بازی The New Order آغاز میشود. بلازکوویچ در حالی از خواب طولانی خود بیدار میشود که ماهها بیهوش بوده و توانی برایش باقی نمانده است. آن هم در شرایطی که نازیها همچنان بهدنبال دستگیری هستند و به یک قدیمی او رسیدهاند. از همینجا کار را آغاز خواهید کرد. بلازکوویچ که توان ایستادن ندارد، روی ویلچر نشسته و با اسلحه به دل دشمنان میرود. نبوغ تیم سازده از همان ابتدا شما را غافلگیر خواهد کرد. نشستن روی یک ویلچر را کمی قبلتر در بازی The Surge به یاد میآوریم، اما اینبار نمای اول شخص در کنار شبیه سازی کامل حرکات ویلچر، تجربهای کاملا نو را رقم زده است. سازندگان حتی به این نکته نیز توجه کردهاند که یک فرد بیمار نشسته روی ویلچر، قطعا نمیتواند جنگجوی خوبی باشد، از همین رو دقایق ابتدایی بازی بسیار سخت و نفسگیر است و این را به خوبی احساس خواهید کرد. مشکلی که در ابتدای بازی کمی آزاردهنده میشود، سیستم HUD بازی است. بازیکن بهسختی متوجه میزان سلامتی بلازکوویچ میشود و تنها راهی که پیش رو دارید، نگاه کردن که پایین صفحه است. درواقع وقتی متوجه برخورد تیر با بلازکوویچ میشوید که میزان سلامتی او به عددی زیر ۱۰ رسیده باشد و عملا فایدهای ندارد و در کسری از ثانیه کشته خواهید شد! میزان سلامتی بلازکوویچ هم بالاتر از ۵۰ نمیرود و چارهای جز استفاده از سپرهای محافظ برای بازیکن باقی نمیگذارد. این روند در ادامه تا حدودی تغییر میکند و بلازکوویچ سرپا میشود. حالا بازی کمی راحتتر میشود و آنقدر غرق اکشن بازی میشوید که میزان سلامتی کمتر به چشمتان خواهد آمد. گرچه این موضوع در درجههای سختی بالا همچنان کار شما را سخت میکند. سختی بازی وقتی دوچندان میشود که سیستم Checkpoints بازی بهدرستی عمل نمیکند. این موضوع در بسیاری از دقایق بازی آزاردهنده بهنظر میرسد. ممکن است در درجه سختی بالا بهسختی از پس یکی از دشمنان بربیایید و کمی جلوتر کشته شوید. در اینجا باز هم باید ابتدا به سراغ همان دشمن بروید و بار دیگر آن تجربه طاقتفرسا را تکرار کنید. این موضوع در برخی از مراحل بازی کمرنگتر میشود، اما در بعضی مراحل به سختی کار شما میافزاید.
قابلیت بازی کردن Wolfenstein 3D را خواهید داشت
همانطور که اشاره شد در بازی Wolfenstein II: The New Colossus با داستانی کامل طرف هستیم. در ابتدا فلشبکی از وقایع مهم بازی قبلی خواهید دید. توصیه ما به شما این است که اگر The New Order و Old Blood را بازی نکردهاید، حتما قبل از تجربه The New Colossus به سراغشان بروید و لذت بازی کردن آن را دوچندان کنید. پس از آن بلازکوویچ را میبینیم که در خواب و بیداری وقایع کودکی خود را به یاد میآورد. این روایت بسیار جالب است و و گویی داستان بازی روی آن بنا میشود. شخصیتپردازی بازی حتی قبل از شروع آن، بهقدری دقیق و حساب شده است که تنها در چند دقیقه احساسات مختلفی به شخصیتهای بازی پیدا میکنید. بهطور مثال پدر ویلیام با حضوری کوتاه در ابتدای بازی، به یکی از منفورترین شخصیتهای The New Colossus تبدیل میشود. او بسیاری از صفتهای بد را یکجا در خود دارد. نژادپرستی، کودک آزاری، و آزار و اذیت حیوانات تنها بخشی از خصوصیات منفی اوست که به طرزی ماهرانه به شخصیت او رنگ و بویی منفی میدهد. کمی جلوتر به ژنرال آیرین انگل (Irene Engel) میرسیم. کسی که نسبت به بازی قبلی نقش پررنگتری دارد. اولین مواجهه با او نشان میدهد که او در کمال خونسردی میتواند دیوانهوار دست به اعمال وحشتناکی بزند و در کنارش با آرامش برای شما سخنرانی کند. به سرعت به یاد مواجهه با بسیاری از شخصیتهای منفی سالهای اخیر دنیای بازیهای ویدیویی و سینما میافتید که چگونه از قهرمان اصلی داستان زهر چشم میگیرند. شخصیتهای بازی بسیار متنوع و دقیق هستند و قرار نیست فقط شاهد شخصیتهای منفی و دیووانه باشید. نورمن کالدول (Norman Caldwell) یا همان سوپر اسپش شخصیت محبوب من در این بازی بود! بارها به حماقتها و رفتارهای احمقانهاش خواهید خندید و تاثیرش را در داستان بازی حس خواهید کرد. بهغیر از شخصیتهای اصلی بازی، بازی در ابتدا انتخابی پیش روی شما میگذارد. دو شخصیت از بازی قبلی به نامهای Fergusen و Wyatt که فقط میتوانید یکی از آنها را نجات دهید و با انتخاب هر کدام مسیر داستانی بازی تا حدودی دچار تغییر میشود. اگرچه این تغییرات خط داستانی اصلی بازی را تغییر نمیدهد، اما قطعا در طول بازی و در میانپردهها با تفاوت شخصیت این دو نفر، تغییرات زیادی را حس خواهید کرد. گرچه ذات بازی کاملا از این موضوع بهدور است و در ظاهر هدف اصلی بازی فقط یک Run & Gun کاملا درگیرکننده و بیمغز است، روایت بازی بسیار جذاب است و لحظات غافلگیرکننده بسیاری در آن پیشبینی شده است. خشونت بالا، لحظات احساسی، تلخیها و حتی طنز، همگی بهدرستی در کنار هم چیده شدهاند و نهتنها تنوع بالایی را بهوجود آوردهاند، بلکه داستان بازی را به یکی از بهترینها در بین عناوین Run & Gun تبدیل کردهاند.
طراحی مراحل بازی بسیار متنوع و سرگرمکننده است. شاید در ابتدا تصور کنید که با حضور بیش از اندازه در محیطهای بسته مثل زیردریایی، اتفاق خاصی نیوفتد. اما به محض خارج شدن از زیردریایی و قدم گذاشتن در محیطهای دیگر، تازه متوجه زحمت زیاد سازندگان در بهتصویر کشیدن محیطهای متنوع خواهید شد. محیطهای بازی آمریکایی را بهتصویر میکشند که کاملا رنگ دیگری بهخود گرفته و تاثیر جنگ و حمله نازیها به بهترین شکل در آن حس میشود. تنوع محیطها حتی پا را فراتر گذاشته و شاهد محیطهای بسیار عجیب و غافلگیرکنندهای بودیم. از تنوع محیطها که بگذریم، به تنوع گیمپلی بازی میرسیم. بازی مدام چیزهای جدیدی رو میکند تا هم از تکراری شدن جلوگیری کند و هم گیمر را غافلگیر کند. چند سلاح کاملا متفاوت در اختیار خواهید داشت که تقریبا همه آنها را تا اواسط بازی بهدست خواهید آورد. همچنین برخی سلاحهای سنگین نیز بصورت موقت و با کشتن دشمنان بزرگتر نیز نصیبتان خواهد شد که استفاده از آنها ویلیام را از همیشه خطرناکتر میکند. تنوع دشمنها نسبتا خوب است و البته میتوانست بهتر از این هم باشد. با این وجود مبارزه با برخی دشمنان بزرگ و مخصوصا روباتهای غولپیکر، چالش بسیار خوبی بهحساب میآید. شاید در این بین مبارزه با سگهای وحشی کمی سختتر بهنظر برسد، چرا که کوچک و بسیار سریع هستند. اوضاع وقتی بدتر میشود که روباتهایی شبیه به سگ در بازی ظاهر میشوند و سختی مبارزهها را دوچندان میکنند. برخی از دشمنان نیز که از فرماندهان نازی هستند، کلید شما برای رسیدن به ماموریتهای فرعی بازی هستند. این ماموریتها با جمعآوری کدهای انیگما از فرماندهان نازی، پس از کشتن آنها بدست میآیند. ماموریتهای فرعی بازی شاید هیچگاه نظر شما را بهخود جلب نکنند و بعد از اتمام بازی بهسراغ آنها بروید. باز کردن این ماموریتها نیز در نوع خود بسیار جالب توجه هستند. با در دست داشتن کدهای انیگما، میتوانید از ماشین رمزگشایی این کدها استفاده کنید. این ماشین برای رمزگشایی بازیکن را به حل چند پازل ساده دعوت میکند. پازلهای ماشین انیگما در عین سادگی، با توجه به زمان اندکی که برای حل آنها احتیاج دارید، به یک چالش سرگرم کننده، جذاب و تا حدودی سخت تبدیل میشود. پس از حل هر پازل، محل اختفای یکی از فرماندهان اصلی نازی لو میرود و میتوانید با مراجعه به آن محل او را پیدا کرده و از میان بردارید. این ماموریتها معمولا در محلهایی که انجام میشود که قبلتر در مراحل داستانی دیدهاید و چیز جدیدی به شما ارایه نمیدهند. از طرفی بعد از انجام دو سه ماموریت فرعی، ممکن است انگیزهای برای ادامه دادن آنها نداشته باشید.
ویژگیها و سورپرایزهای بازی تمام نمیشود و در باز هم در قسمت دیگری از بازی قابلیتهای جدیدی پیش روی شما گذاشته میشود که با انتخاب هر کدام، شاهد تاثیر مستقیم روی مبارزات خواهید بود. انجام هر ماموریت در یک بازی Run & Gun نیازی به فکر کردن ندارد و کافیست تمام دشمنان را کشته و محل مورد نظر بروید. نمیتوان انتظار داشت که در چنین سبکی آزادی عمل به بازیکن داده شود تا او بتواند با روش خود ماموریت را به اتمام برساند. تنها آزادی عملی که در بازی خواهید داشت، چگونگی کشتن دشمنان است و چگونگی رسیدن به محل مورد نظر تنها یک راه خواهد داشت. سازندگان سعی کردهاند که تا حدودی عناصر مخفی کاری به بازی اضافه کنند تا حداقل برای لحظات کوتاهی هم که شده بدون جلب توجه و سر و صدا در بازی پیش بروید، اما در نهایت این اتفاق میوفتد و دشمنان متوجه شما میشوند. حتی کاور گرفتن نیز بجز در دقایق اولیه بازی، معنی خاصی ندارد و هوش مصنوعی فوقالعاده دشمنان شما را وادار میکند تا به دل آنها بزنید و لحظهای صبر نکنید. ایستادن در یک نقطه برای چند ثانیه، صرف نظر از درجه سختی انتخاب شده توسط بازیکن، باعث کشته شدن او خواهد شد. همین موضوع باعث میشود که خواسته یا ناخواسته به کشتن دشمنان فکر کنید. نکته قابل توجه Melee Attackهای بسیار جذاب و خشن بازی است. بنظر میرسد Wolfenstein و Doom که هر دو توسط بتسدا منتشر میشوند، نسخه به نسخه از هم تاثیر میپذیرند. این موضوع در همین مبارزات از فاصله نزدیک بهخوبی دیده میشود و شما با فشار دادن یک دکمه، شاهد مرگهای متفاوت و متنوع دشمنان خواهید بود. با این تفاسیر در DOOM بعدی باید منتظر چیزهای بهتری هم باشیم! استفاده از سلاحها نیز بسیار جذاب است، چرا که میتوانید با هر دو دست نیز آنها را حمل کنید و همزمان از هر دو استفاده کنید. دست شما کاملا باز است تا با روش خود بازی کنید. همچنین میتوانید سلاحهای خود را ارتقا دهید و برای مراحل سختتر بازی مجهزتر شوید. ارتقای اسلحهها با بدست آوردن آیتمهای خاصی در محیط قابل انجام خواهد بود و پیچیدگی چندانی ندارد. سیستم ارتقا برای مهارتها نیز وجود دارد اما تقریبا با بسیاری از عناوین مشابه فرق دارد. بازی اهدافی را برای بازیکن مشخص میکند که با انجام هر کدام از آنها، مهارت مشخصی بهعنوان پاداش ارتقا پیدا میکند. بهطور مثال با انجام تعداد مشخصی Headshot، میزان خسارتی که با هر شلیک به دشمنان وارد میشود، افزایش پیدا میکند. برای حمل کردن تبرهای بیشتر نیز باید زیاد از تبر خود استفاده کنید. این اهداف ناخواسته میتواند شیوه بازی کردن شما را نیز دگرگون کند و باعث شود تا با شیوههای مختلفی بازی کنید.
لذت تجربه روایت چنین گیمپلی سریع و نفسگیری در کنار داستان نسبتا پرجزییات بازیWolfenstein II: The New Colossus، با طراحی بصری بسیار خوب MachineGames دوچندان شده است. همه چیز فوقالعاده بنظر میرسد. طراحی دقیق محیطهای بازی واقعا غافلگیرکننده بود! غافلگیرکننده از آن جهت که دلیلی برای توقف و تماشای محیط بازی ندارید و بازی شما را مجبور میکند تا به سرعت به کار خود ادامه دهید و جلو بروید. اما سازندگان از طراحی دقیق و پرجزییات محیطهای بازی غافل نشدهاند و به هیچوجه کمکاری نکردهاند. افکتهای پودر شدن دشمنان آنقدر عالی هستند که مدام برای بدست آوردن سلاح LaserKraftWerk و استفاده از لیزر پرتوان آن تلاش خواهید کرد. خشونت در این بازی حرف اول را میزند و برای بهتصویر کشیدن این خشونت نیز تلاش زیادی صورت گرفته است. افکت خون به بهترین شکل ممکن در بازی وجود دارد و حتی بلازکوویچ نیز از پاشیدن خون روی لباسها و دستهایش در امان نیست. این نکته توجه بالای سازندگان به جزییات را نشان میدهد. انیمیشنها هم آنقدر متعدد هستند که شاید در طول بازی همه آنها را نبینید. با وجود شلوغی بیش از حد بعضی محیطها، افت فریم زیادی را روی نسخه کنسولی ندیدیم، اما برخی مشکلات در بارگذاری بافتها دیده میشد که شاید کمتر به چشم بیاید. میانپردهها بصورت Real Time اجرا نمیشود و موشن کپچر به کار رفته برای شخصیتها در زمان بازی کردن و صحبت با شخصیتها، کمی متفاوت با میان پردهها بهنظر میرسد. از طرفی خود میان پردهها در مواقع خاصی کند اجرا میشود که کمی عجیب بنظر میرسد. در مجموع ایرادهای گرافیکی بازی آنقدر ریز هستند که شاید بهٰراحتی نتوان آنها را تشخصی داد.
از نظر صداگذاری نیز شاهد دقت بالا و وسواس خاص سازندگان بودیم. موسیقیها واقعا فوقالعاده هستن و هیجان بازی را چند برابر میکنند. بازی کردن چنین اکشن با کیفیتی بدون این موسیقیها غیر قابل تصور است. همانند DOOM در برخی نبردهای سنگین از موزیکهای متال استفاده شده که فقط با شنیدن آنها میتوانید لذتش را حس کنید. صداگذاری محیط نیز بهبهترین شکل صورت گرفته است. صداگذاری شخصیتها نیز کاملا با دقت انجام شده و انتخابهای خوبی را برای شخصیتهای مختلف میبینیم. به جرات میتوان گفت که شخصیت انگل بدون هنرنمایی نینا فرانوزک (Nina Franoszek) اصلا به این خوبی درنمیآمد.
با تمام مشکلات بازی Fallout 76، بازیکنان حداقل از این نکته که بازی لوتباکس ندارد و پرداختهای درون برنامهای محدود به لوازم تزئینی است خوشحال بودند. به نظر میرسد این نکته مثبت هم به زودی از بین خواهد رفت. با لوکتو همراه باشید.
فیلم First Man بر اساس داستان واقعی زندگی نیل آرمسترانگ و سفر او به ماه ساخته شده است. این فیلم چقدر به واقعیت وفادار است؟ با لوکتو همراه باشید.
در نمایشگاه E3 2018 طی کنفرانس سونی استودیو رمدی با دستی پر به میدان آمد و از بازی جدید خود در سبکی شبیه به بازی Quantum Break با نام Control رونمایی کرد. با گذشت چند ماه به تازگی تصاویر پروضوحی از این بازی منتشر شد. با لوکتو همراه باشید.
سریال Titans اولین سریال شبکه اینترنتی DC Universe است که براساس کامیکهای DC ساخته شده است و توانسته رضایت مخاطبان خود را جلب کند. با لوکتو همراه باشید.
در سومین قسمت اخبار هفته به مرور مهمترین اخبار هفته گذشته تا تاریخ ۸ آذر ۹۷ پرداختهایم. با لوکتو همراه باشید.
اولین نفری باشید که برای این پست نظر ارسال می کنید!