جاناتان نولان و لیزا جوی، زوج خالق سریال Westworld در فصل دوم این سریال نیز به بلندپروازیهای خود ادامه دادهاند. این سریال در فصل دوم خود نه تنها گستره بیشتری از دنیای وستورلد را پوشش داده، بلکه پیچیدهتر هم شده است اما همچنان هسته اصلی خود را فراموش نکرده است.
در فصل دوم، دلورس که اکنون باید او را وایات بنامیم، به دنبال انتقام گرفتن از انسانهاست. اما میو دوست داشتنی، هدفی شخصیتر را دنبال میکند و میخواهد دخترش را نجات دهد. ویلیام نیز همچنان به دنبال تمام کردن بازی دکتر فورد و پی بردن به راز اوست و برنارد نیز دچار بحرانی اگزیستانسیالیستی شده و البته با هیل و تیم امنیتی استراند است که ظاهرا هدفی مهمتر از نجات وستورلد دارند.
درگیریهای برنارد با مدیران دلوس، میزبانان و بیشتر از همه خودش، از نکات قابل توجه و جذاب سریال است.
در ابتدای سریال، شاید به نظر برسد که Westworld در فصل دوم دو خط زمانی مجزا را دنبال میکند و در انتها آنها را به هم وصل میکند. به همین دلیل، انتهای سریال بسیار تعجبآور خواهد بود. نولان نه تنها از عادت وادار کردن مخاطبش به جزئیات و ارائه داستانهایی بسیار پیچیده (که البته در نگاه دوم چندان پیچیده به نظر نمیرسند) دست برنداشته، بلکه در فصل دوم به شدت آن هم افزوده است. اگر به Westworld به عنوان یک سریال علمی تخیلی برای گذراندن وقت نگاه میکنید، پس حتما از دیدن آن گیج و سپس عصبانی خواهید شد. چرا باید اوقات فراغت شما صرف فکر کردن به معنا و مفهوم حرفهای فورد و اشارات بصری سریال باشد؟
اما اگر واقعا به مضمون ارائه شده در سریال Westworld علاقهمند باشید و از دیدن فصل یک آن لذت بردهاید، اگرچه فصل دوم شما را شدیدا از نظر ذهنی درگیر خواهد کرد، اما در انتها آرزو میکنید که فاصله فصل دوم و سوم، 18 ماه نباشد.
در همین همین واکنشهای متناقض باعث میشود تا این سوالات به وجود بیایند: «آیا یک سریال تلویزیونی اجازه دارد تا این حد پیچیده باشد؟ وظیفه سرگرمکردن مخاطب چه میشود؟ اگر سریال یا فیلمی قرار است با ارائه داستانی پیچیده مخاطب خود را به فکر فرو ببرد، تکلیف آن دسته از مخاطبانی که علاقهای به بررسی خطوط داستانی پیچیده و درگیرشدن در داستان اثر، حتی پس از خاتمه آن ندارند، چه میشود؟»
پاسخ به این سوال را باید در سوالی دیگر جستجو کرد: «وظیفه یک اثر رسانهای مانند سریال تلویزیونی چیست؟» سوالی که پاسخ به آن چندان سخت نیست. یک سریال تلویزیونی، حتی سریال یک شبکه تلویزیونی مانند HBO که مخاطبانی خاص دارد، قبل از هر چیز باید بتواند مخاطب خود را سرگرم کند. آیا سریال Westworld در فصل دوم توانسته به این هدف برسد؟
تندیوی نیوتن (Thandwie Newton) در نقش میو بسیار باابهت ظاهر شده و میو شاید دوستداشتنیترین شخصیت سریال باشد.
فصل دوم سریال Westworld ضرباهنگ سریعتری دارد و تماشاگر را درگیر اتفاقات درون سریال میکند. به هیچ وجه عامل مزاحمی در خطوط داستانی سریال وجود ندارد و المان اکشن به مقدار کافی در آن تزریق شده است. همچنین، خطوط داستانی اگر چه به مقدار متعادل، اما همگی به اندازه کافی جذاب هستند تا تماشاگر از دنبالکردن آنها خسته نشود، اما نمیتوان منکر شد که تلاش میو برای پیدا کردن دخترش، درگیریهای درونی برنارد و بازی ویلیام و دکتر فورد بسیار جذابتر از خط داستانی وایات است.
راز اصلی موفقیت این سه خط داستانی را شاید بتوان به قدرت بازیگران سریال ارتباط داد. دلورس/وایات از نظر شخصیتی تغییری ندارد و به همین دلیل، بازی اون ریچل وود در فصل دوم بسیار خشک و یکنواخت و فاقد هیجان کافی به نظر میرسد. شاید در ابتدا این عامل را به همان ثبات کاراکتر دلورس/وایات ارتباط دهیم اما در لحظات کوتاهی که در انتهای سریال، تسا تامپسون نقش دلورس را بر عهده میگیرد، متوجه میشویم که مشکل اصلی، بازی متوسط اون ریچل وود است.
این در حالی است که سایر بازیگران سریال، نقشآفرینیهایی خیرهکننده دارند. اد هریس در این سن و سال شگفتانگیز است و باعث شده تا کاراکتر ویلیام کاملا چندبعدی باشد. حتی جیمی سیمپسون هم بازی بهتری در نقش ویلیام جوان ارائه داده است. شانون وودارد، فارس فارس، گوستاو اسکارسگارد، رینکو کیکوچی، هیرویوکی سانادا و زان مککلارنون، در لحظات کوتاهی که مقابل دوربین هستند، بازیهایی عالی ارائه دادهاند؛ مخصوصا که زان مککلارنون اکنون یکی از امیدهای اصلی جایزه امی به حساب میآید. جفری رایت و تسا تامپسون نیز در نقشهای خود درخشان ظاهر شدهاند و میتوان به جرأت گفت که تندیوی نیوتن با بازی در این سریال، جانی تازه به زندگی حرفهایش بخشیده است. بازی او در نقش میو آنقدر عالی است که از نظر احساسی تماشاگر خود را درگیر میکند. میو، نقشش در وست ورلد و رابطهاش با اطرافیانش، از نقاط مثبت سریال Westworld است و تندیوی نیوتن با بازی خیرهکنندهاش توانسته سنگینی بار نقش میو را به دوش بکشد و با موفقیت به مقصد برساند.
آنتونی هاپکینز نیز که به شکلی کاملا غافلگیرکننده در فصل دوم نیز حضور دارد، نشان میدهد که سریال Westworld و نولان و جوی به شدت به حضور و ابهت او نیاز دارند. با وجود اینکه فورد در فصل اول کشته شد، اما در فصل دوم، به لطف بازی خیرهکننده هاپکینز، همچنان زنده به نظر میرسد و فرمی خداگونه پیدا کرده است. جفری رایت که در مقابل آنتونی هاپکینز بازی کرده، بازیگری باتجربه و به شدت تواناست و در این سریال نیز بهترین نقشآفرینیاش را ارائه کرده، اما هنرنمایی هاپکینز بر او و دیگر جنبههای سریال سایه میاندازد. جای خالی او را در فصل سوم چگونه میتوان پر کرد؟
در فصل دوم، سریال Westworld نگاهی به دنیای Shogun World نیز میاندازد. تماشای گوشهای جدید از این پارک تفریحی، عاملی است که این سریال به آن به شدت نیاز داشت و دنیای شوگان نیز به شدت از وستورلد جذابتر و زیباتر است و پس از پایان ماجراهای میو در دنیای شوگان، تماشاگر آرزو میکند که کاش این خط داستانی بیشتر ادامه داشت. در واقع، ایده ساخت سریالی درباره ماجراهای مختلف در دنیاهای تفریحی شرکت دلوس، به اندازه سریال Westworld جذاب است. در این خط داستانی کوتاه، نولان و جوی از دو بازیگر ژاپنی شناختهشده و البته به شدت عالی استفاده کردهاند. رینکو کیکوچی، در واقع نسخه ژاپنی میو است و کیکوچی به خوبی توانسته این نقش را بازی کند. هیرویوکی سانادا نیز که از بهترین بازیگران ژاپنی است، در هر سکانس تماشاگر را شیفته خود میکند.
اما در کنار دو اپیزود زیبای Akane no Mai و Phase Space که در دنیای شوگان رخ میدهند باید به اپیزود Kiksuya اشاره کرد. در این اپیزود، تمرکز روی آکاچتا، رهبر قبیله سرخپوست مرموز «ملت اشباح» است و نه تنها با این قبیله آشنا میشنویم، بلکه زاویه دید دیگری به دنیای وستورلد را مشاهده میکنیم که به لطف فرم روایی این اپیزود و بازی بیمانند زان مککلارنون، از نظر احساسی تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد و البته کاملا با فرم روایی کل سریال سازگاری دارد.
همانطور که اشاره شد، Westworld مضمون مرکزی خود را فراموش نکرده است. نه تنها این سریال کنکاشی در معنای انسان بودن و بحران اگزیستانسیالیست است، بلکه در این فصل، بیشتر از همیشه به مفهوم ایزد و رابطه خالق و مخلوق میپردازد. در زیر لایه علمی تخیلی و فلسفی Westworld، نگاه معناگرایانه سازندگان آن به مفهوم خدا و بنده با نیم نگاهی به اشارات مربوط به آن در ادیان است. مخصوصا که فورد در این فصل، تا حدودی مانند یک خدا به نظر میرسد، حتی زمانی که برنارد آن را از کدهای خود پاک میکند و میزبانان به دنبال «سرزمین موعود» خود هستند. البته، Westworld به هیچ وجه به جای مخاطب خود تصمیم نمیگیرد. رابطه خدا و خالق یک رابطه شخصی است و همانند درگیری برنارد و فورد، Westworld نیز تماشاگر خود را تشویق میکند تا با نقطه نظری کاملا شخصی به این قضیه نگاه کند و برای خود تصمیم بگیرد.
در فصل دوم، باز هم شاهد بازی با خطوط زمانی و استفاده از فلشبک هستیم که البته در 9 قسمت اول، همه چیز بسیار ساده و سرراست به نظر میرسد. در این فلشبکها، بیشتر با پیشینه وست ورلد، ایده پیدایش آن و قدمهای ابتدایی جیمی برای به دست گرفتن قدرت در دلوس مواجه میشویم و دید بهتری نسبت به این پارک تفریحی پیدا میکنیم، مخصوصا که استفاده از آنها به اندازه بوده است. در این فصل، جیمز دلوس نیز معرفی میشود که شاید در ابتدا تنها رئیس کمپانی دلوس باشد، اما نقش مهمی در اهداف جیمی در وست ورلد داشته است و منجر به پیچش داستانی ابتدای این فصل میشود. تلاش جیمی و دیگر انسانها، از جمله هیل برای رسیدن به جاودانگی، مضمونی است که در این فصل به آن پرداخته شده و باعث تقابل انسانها و میزبانان شده است.
دنیای شوگان آنقدر جذاب است که از پایان آن ناراحت خواهید شد!
در نتیجه، اپیزود پایانی این فصل که 90 دقیقه بوده، نقطه عطف سریال به شمار میرود زیرا تا حد بسیار زیادی نتیجه ماجراهای شخصیتهای متعدد سریال را به تصویر میکشد و البته سوالات متعددی را برای فصل بعد ایجاد میکنند. نتایجی که راه لذت بردن از آنها، تماشا و تجربه آنها است و برداشت فردی شخص تأثیر زیادی در لذت بردن از فصل دوم دارد.
در انتها جا دارد که یادی از هنر بینظیر رامین جوادی بکنیم که در فصل دوم، با هر قسمت نشان میدهد که هنرمندی تمام نشدنی است و همواره ایدهای نو در سر دارد. موسیقی متن Westworld یکی از زیباترین آثار موسیقی در زمینه ساندتراک است که به خوبی در انتقال حس و حال فضای وستورلد مؤثر است و از یاد بیننده خارج نمیشود.
اگرچه سریال Westworld زیادی پیچیده و درک آن کمی سخت است و شاید تعدادی از تماشاگران حوصله بررسی سکانس به سکانس آن و تأثیر هر سکانس بر کلیت سریال را نداشته باشند، اما خوشبختانه، سریال Westworld به اندازه کافی سرگرمکننده است تا حتی مخاطب عادی را نیز پای خود نگه دارد و برای مخاطب جدی و علاقهمند نیز با ایجاد سوالات متعدد، تجربهای جذاب خواهد بود.
آرون پل ستاره سریال Breaking Bad به فصل سوم سریال Westworld پیوست. با لوکتو همراه باشید.
فصل دوم سریال Westworld با پیچشهای داستانی متعدد به پایان رسید و سوالات بسیار زیادی را ایجاد کرد که برای پاسخ آنها، ظاهرا باید صبر کنیم. با لوکتو همراه باشید.
اپیزود 207 سریال Westworld قطعا یکی از بهترین اپیزودهای این سریال بوده که سوالاتی را در ذهن مخاطب خود ایجاد میکند. با لوکتو همراه باشید.