بازی Symphony of the Night را شاید بتواند یکی از تاثیرگذارترین عناوین در سری کسلوانیا (Castlevania) خطاب کرد و به ستایش آن پرداخت. این عنوان بهترین عناصر سری کسلوانیا در نسخههای قبلی را جمعآوری کرد و با ادغام کردن المانهای اصلی سبک نقشآفرینی با آنها، موفق شد تا به یکی از بهترین و ماندگارترین عناوین ساخته شده در نسل پنجم و مخصوصاً کنسول موفق سونی، Play Station تبدیل شود. سمفونی شب عنوانی در سبک پلتفرمینگ ماجراجوی، بود که عناصر بسیاری از نقش آفرینی اکشن را، در خود داشت و توسط کونامی(Konami) ، ناشری که این روزها نه حال و هوای گذشته را دارد و نه طرفدران قدیمیاش را، در سال 1997 منتشر شد تا در کنار یکی از ماندگارترین عناوین نینتندو، متروید، سبک مترویدوانیا (Metroidvania) را پایهگذاری کنند. سبکی که به کمک عناصر بینقص استفاده شده در Symphony of the Night تبدیل به بخشی از فرهنگ بازیهای ویدئویی و بازی سازی شد و توانست به کمک عناوین مستقل، حتی تا امروز هم موفق و پرطرفدار باقی بماند و به یکی از تاثیرگذارترین سبکهای بازیهای ویدئویی تبدیل شود.
سبک مترویدوانیا را میتوان به واسطه هر آنچه که در بازی Castlevania: Symphony of the Night وجود دارد توضیح داد؛ از گشت و گذارهای تقریباً بیپایان در محیط گرفته تا موانعی که مدام شما را به این سو و آنسوی نقشه، برای یافتن آیتمی خاص و یا شکست دادن دشمنی خاص میفرستند. اما این سبک به طور کلی نقشهای بزرگ، مرتبط و به هم پیوسته را شامل میشود و به بازیکن توانایی گشت و گذار در این نقشه را میدهد، اما این گشت و گذار به واسطه عواملی طبیعی و یا غیر طبیعی در بازی محدود شده و شخصیت اصلی برای رسیدن به محیطهای خاصی از نقشه، باید آیتم، ابزار، سلاح و یا حتی تواناییهایی جدیدی را به دست بیاورد و به وسیله همین پیشرفتهای خاص است که بازیکن با جلوتر رفتن در بازی میتواند دشمنان قدرتمندتری را شکست داده، مناطق بیشتری را در نقشه کشف کرده و در نهایت قدرتمندتر شود. ایده اصلی شکل گیری این سبک، در همنشینی عنصر گشت و گذار و محدودیت به طور توامان و همچنین امکان قدرتمندتر شدن شخصیتهای قابل بازی به طور دائمی نهفته است. به واسطه همین همبستگی و یکسانی کلی دنیای بازیها در سبک مترویدوانیا، در بازیهای این سبک میتوان معمولاً پیوستگی بسیاری میان داستان و گیمپلی را مشاهده کرد و از این رو عناوین سبک مترویدوانیا پتانسیل بسیار زیادی را برای روایت داستانهای جذاب دارند. همچنین ظرافت و دقت نظر مورد نیاز در طراحی مراحل و مکانیکهای کنترلی طوری هستند که مخاطب را برای گشت و گذار در محیط، کشف عناصر جدید و همچنین پیشرفت شخصیت قابل بازی تشویق میکنند. از این رو مخاطب ترغیب میشود که به شخصیت قابل بازیاش تکیه کرده و به طور مداوم در پی ارتقا او باشد. بسیاری از عناصر اصلی سبک مترویدوانیا اولین بار سری Metroid و به طور خاص نسخه Super Metroid استفاده شدند، اما محبوبیت بسیار Symphony of the Night و همچنین الهام گرفتن تیم سازنده از بازیهای نقش آفرینی، نه تنها این سبک را به سمت تکامل پیش برد، بلکه محبوبیت آن را هم صدچندان کرد.
این سبک دوست داشتنی معمولاً بازیهای دوبعدی پلتفرمینگ را شامل میشود، اما عناصر اصلی آن رفته رفته و در طی سالها تبدیل به استانداردهایی در ساخت عناوین نقش آفرینی و حتی ماجرایی شدند، از این جهت، سبک مترویدوانیا را میتوان دارای اهمیت بسیاری دانست، سبکی که امروزه نقش بسیاری مهمی در توسعه عناوین مستقل دارد و هنوز هم در حال پیشرفت کردن است. اما نقش یکی از بهترین بازیهای ویدئویی و همچنین بهترین نسخه در سری پرطرفدار کسلوانیا، یعنی Symphony of the Night در شکل گیری کامل و ترقی سبک مترویدوانیا به قدری است که بیشک نمیتوان از کنار این بازی بزرگ به سادگی گذشت، عنوانی که در زمان انتشار، موفقیت اقتصادی چندانی کسب نکرد، اما با گذشت مدتی کوتاه، تبدیل به یکی از موفقترین و پرفروش ترین عناوین ژاپنی در غرب شد، عنوانی که با استفاده کردن عناصر همیشگی سری کسلوانیا، یعنی الهام گرفتن از فولکلور و افسانههای محلی رومانی و همچنین تم گوتیک و سیاه، و ادغام کردن آنها با عناصر و المانهای اصلی سبک نقشافرینی، همه چیز را در صنعت بازیهای ویدئویی تحت شعاع قرار داد.
اگر قرار باشد که یکی از بدترین نسخههای سری Castlevania را انتخاب کنیم، باید سراغ نسخه دوم سری با نام Castlevania 2: Simon's Quest را برگزینیم. عنوانی که نه تنها نسبت به نسخه اول سری پیشرفت نکرده بود، بلکه با معماهای تقریباً غیرقابل حل که عبور کردن از آنها بدون راهنمایی ممکن نیست و طراحی مرحلهای که جز آزار چیزی برای مخاطبان نداشت، تبدیل به یکی از بازیهای بد در سری شد، اما با همه این بدیها و شکستها Simon’s Quest عنصری را در خود داشت که در نسخه بعدی، باعث تعالی سری و تغییر بزرگی شد که به SOTN انجامید. در نسخه دوم سری، سازندگان برای سبک و مراحل کاملاً خطی نسخه ابتدایی را کنار گذاشته و سراغ طراحی مرحله در محیطی باز و گسترده که امکان گشت وگذار را به مخاطب میداد رفتند و برای بهره بردن از چنین دنیای بزرگی، ارتقاهای همیشگی را وارد بازی کردند، منظور از ارتقا همیشگی، ارتقا تواناییهای شخصیت قابل بازی به صورت همیشگی و دائمی است، چرا که در دوره ساخت چنین عناوینی، ارتقاها در سبک ماجرایی معمولاً فقط مدت زمان کوتاهی دوام داشته و سپس توانایهایی شخصیت به حالت عادی برمیگشت. به این ترتیب، Symphony of the Night با هوشمندی بهترین عناصر نسخه دوم را وام گرفت و به وسیله طراحی بینظیر و شگفتآور قصر دراکولا و سیستم تجربهای که تقریباً بینقص بود، به بازی بهتری تبدیل شد که در همه جهات، از موسیقی و داستان گرفته تا گیمپلی و مکانیکهای کنترلی از بازیهای هم دورهاش بهتری عمل کرد.
Symphony of the Night یکی از هوشمندانهترین افتتاحیههای سری را داردکه حاصل هوشمندی سازندگان است. آنها با زیرکی بسیار اجازه میدهند که در ابتدای بازی و در فصل افتتاحیه، بازیکن در نقش ریکتر بلمونت قرار بگیرد. ریکتر بلمونت که پروتاگونیست نسخه قبلی سری یعنی بازی Castlevania: Rondo of Blood بوده است. یکی از اعضا خانواده مشهور بلمونت است که باز هم برای مقابله با کنت دراکولا و شکست دادن او وارد قلعه این موجود افسانهای شده است. ریکتر یکی از همان پروتاگونیستهای معروف سری است که سلاح شلاقمانند سنتی سری را در دست دارد و حرکات همیشگی خاندان باستانی بلمونت را هم در مبارزاتش اجرا میکند و به نوعی، یادآور حس همیشگی سری و تکرار ریشههای بازی است. کنترل کردن ریکتر در ابتدای بازی، درست همانند نسخه قبلی است و حتی طراحی مرحله هم از الگوی همیشگی و خطی سری پیروی میکند و تغییر چندانی به خودش ندیده است. به معنای سادهتر کلمه، فصل افتتاحیه بازی، که به نوعی مراحل پایانی Rondo of Blood را از زاویهای متفاوت به تصویر میکشد، درست همانند نسخههای قبلی سری طراحی شده و هیچ تفاوتی با گذشته ندارد. و این دقیقاً همان چیزی است که از سری انتظار میرفت، پایبندی به ریشهها و ساخت عنوانی که طبق استاندارهای همیشگی سری، دوست داشتنی باشد. اما به محض پایان یافتن فصل افتتاحیه و تمام شدن روایت مربوط به بازی قبلی، Symphony of the Night واقعیت خودش را مثل یک شگفتی بزرگ به مخاطب نشان میدهد و او را میخکوب میکند. چرا که در یک لحظه همه چیز تغییر میکند و باید گفت که به بهترین نحو ممکن هم تغییر میکند.
به ناگه شما دیگر در نقش یکی از اعضا خانواده بلمونت قرار ندارید و حالا، در کنار الوکارد (Alucard) در قلعه دراکولا گشت و گذار خواهید کرد. الوکارد یک دمپیر (dhampir) است. دمپیر در افسانههای رومانی موجودی است که از پیوند بین یک ومپایر و انسان حاصل میشود. در مورد خاص آلوکارد او حاصل پیوند پدرش کنت دراکولا و دختری به نام لیزا است که بعدها کشته میشود، کشته شدن لیزا و دوستی خاصی که میان آلوکارد و انسانها شکل میگیرد، این نیمه خونآشام جوان را به یکی از قدرتمندترین محتدان خانواده بلمونت و یکی از مهمترین دشمنان کنت دراکولا تبدیل میکند. الوکارد که در نسخههای قدیمی سری ادرین نام دارد (در ریبوت او را با نام ترور بلمونت میشناسیم)، به علت نفرت از پدرش، نام خود را آلوکارد، که ترکیبی از معکوس نوشتن نام دراکولا است، تغییر میدهد. Symphony of the Night اولین حضور آلوکارد در سری نیست، اما با این حال، حضور این شخصیت دوست داشتنی و طراحی کاراکتر بینقص خانم ایامی کوجیما، او را در سمفونی شب به یکی از ماندگارترنی پروتاگونیستهای سری بدل کرد. این شخصیت جذاب در نسخه سوم سری، قابل بازی بود، اما سرعت پایین ترش نسبت به باقی شخصیتها او را چندان پرطرفدار نمیکرد. با این حال، با به دست گرفتن کنترل آلوکارد در Symphony of the Night کاملاً مشخص میشود که این شخصیت دوست داشتنی، نه تنها خوشدستتر و سریعتر شده، بلکه در طول مدت 300 ساله خواباش، قدرت بسیار بیشتری را به دست آورده است. طرز کنترل و سطح تواناییهای آلوکارد در نقطهی کاملاً مقابل ریکتر قرار دارد و این موضوع از آلوکارد شخصیتی به شدت قدرتمندتر، سریعترو چابک تر میسازد. آلوکارد در حمله همه جانبهاش به قلعهی دراکولا کاملاً قدرتمند و آماده ظاهر شده است. آلوکارد به قدری سریع است که در زمان حرکت، میتوان سایههای باقی مانده حاصل از سرعت او را مشاهده کرد، از طرفی او با ضربات قدرتمندش تقریباً هردشمنی را به یک یا دوضربه از پا درمیآورد و به آنها را با فریادهایی دردناک به سمت مرگ میفرستد. همچنین کنترل این شخصیت به شدت نرم، آسان و دوست داشتنی است. همه چیز درست به همین منوال پیش میرود تا اینکه، Symphony of the Night بازهم نشان میدهد که بازی بزرگی است و هنوز هم غافلگیریهای بسیاری را برای طرفدارانش در نظر گرفته است. قدرت بیحد و حصر آلوکارد و تواناییهای بسیار او تا لحظه رسیدن مرگ، که یکی از خدمتکاران دراکولا بوده است، پابرجا باقی میمانند، خدمتکار قدرتمند دلیل سفر دوباره آلوکارد به قصر دراکولا را جویا میشود و لحظهای حماسی و بزرگ را خلق میکند. سیاهچالهای بزرگ در پس زمینه شکل گرفته، مرگ به شمایل عجیبش در میان زمین و هوا معلق است و جسدها در پس زمینه تکان میخورند و مرگ، در این لحظه دهشتناک توانایی سلاحهای آلوکارد و تواناییهایش را از او میگیرد و فرزند کنت دراکولا را بدون هیچ سلاحی و فقط با مشتهایش در قصر رها میکند. ضعف دوباره بر بازی حاکم میشود، آن هم در زمانی که شما یک بار معنای قدرت فراوان را چشیدهاید و حالا دشمنانی که فقط با یک ضربه از بین میرفتند شما را به چالش خواهند کشید. و به این ترتیب شما هم مثل آلوکارد بیدفاع و بدون هیچ سلاحی تنها رها میشوید تا همه چیز را از سر بگیرید و قدرتتان را برگردانید. ان هم در حالی که طعم داشتن چنین قدرتی مدام ذهنتان را مشغول کرده است.
اما سفر شما در قصر دراکولا فقط برای به دست آوردن تواناییها و قدرتهای خاص آلوکارد نیست. چرا که همانطور که ذکر شد، عناوین سبک مترویدوانیا، همبستگی قدرتمندی را میان داستان و گیمپلی شکل میدهند. بنابراین سفر شما معنای دیگری هم دارد و آن کشف کردن تاریکترین و عمیق ترین نقاط قصر دراکولا است. جایی که آلوکارد بنا به یک استعاره برزگ، در حال شکل دادن به جلوهها و وجوه انسانی شخصیتاش است و قصد دارد تا بخشهای تاریک وجودش را از میان ببرد. در حقیقت Symphony of the Night در بخش عمیقترش به شکل یک استعاره بزرگ، سفر درونی و ذهنی آلوکارد را هم به تصویر میکشد و روند تبدیل شدن او به موجودی بهتر را نشان میدهد. این موضوع را به خوبی میتوان در طراحی یکی از غولآخرهای بازی که همزاد آلوکارد است مشاهده کرد. این غولآخر را میتوان به نوعی انعکاسی منحرف شده و عجیب از شخصیت آلوکارد معرفی کرد که بخشهای تاریکتر او را به تصویر میکشد و در نهایت توسط یک کرنومتر (آیتمی به نام Spotwatch) در زمان محبوس و زندانی میشود. چرا که آلوکارد هم بخشهای تاریکتر وجودش را در طی سفرش در زمان به فراموشی میسپارد و بخشهای روشنش را شکل میدهد. همچنین پس از آن قصر برعکس شده و معکوس شده دراکولا هم به نوعی بر شخصیت کاملاً متضاد آلوکارد با او اشاره میکند و درست همانند نام پروتاگونیست بازی، بر حرکت آلوکارد در مسیر متضاد دراکولا و تلاش آلوکارد برای مقابله با نقشههای شیطانی پدرش اشاره دارد. چرا که آلوکارد در طی این سفر باید گذشتهاش را نابود کند و درست مثل مبارزهاش با سایههای پروتاگونیستهای نسخههای قبلی در یک میدان نبرد معکوس و برعکس شده است.
آواها و نواهای ناامید کننده و غمگینی که موسیقی بازی را شکل میدهند، به طرز شگفت آوری عالی هستند و کاری میکنند که به امید شنیدنشان برای مدتها در یک منطقه در بازی گشت و گذار کنید، قطعاتی در بازی وجود دارند که قطعاً تاریخ سازه شدهاند و توانستهاند تا در ذهن مخاطبان باقی بمانند. قطعه “Crystal Teardrop” در زیرزمینها و تونلهای زیرزمینی قصر به شدت زیبا، حزنانگیز است و حس و حالی دیوانهوار را منتقل میکند که به خوبی بر رمز و رازهای فراوان قصر تاکید میکند. و قطعه “Wandering Ghosts” با نواهایی حماسی که در منطقه مبارزه وارونه پخش میشود و برای مدتی میخکوبتان میکند، شما را تبدیل به نوازندهای خواهد کرد که با هر ضربه آلوکارد، نوایی را مینوازید و دشمنان را به خاکستر تبدیل میکنید.
تواناییهای آلوکارد با هرحمله شما افزایش پیدا میکنند و با هر افزایش سطح و لول آپ سطح چابکی و سرعت او هم دچار تحول میشود و به سمت رسیدن به پتانسیل اصلی این شخصیت قدرتمند حرکت میکند. با پیشرفت در بازی آلوکارد سلاحهای بیشتری به دست میاورد و ابزارهایش را به درستی به کار میبرد، همچنین او همراهانی را در بازی مییابد که بعضی آشناهایی قدیمی هستند و بعضی هیولاهایی که حالا به او خدمت میکنند. به این ترتیب قوس پیشرفت خاص بازی به زیبایی هرچه تمام تر شکل میگیرد و مخاطب را برای رسیدن به تواناییهای انتهایی آلوکارد جذب میکند.
توانایی پرش دوگانه آلوکارد و سرعت بسیار زیادش در حرکت کردن نمایش دهنده قدرت بسیار زیاد و فراانسانی این شخصیت هستند که با انیمیشنهای دوبعدی زیبا و بسیار عالی بازی به نمایش درمیآیند، انیمیشنهایی که هنوز هم زیباییهای مخصوص به خود را داشته و در میان بهترینها جای دارند. این انیمیشنها در کنار کنترل نرم، دوست داشتنی و کاربر پسند بازی، به علاوه قدرت بینظیر آلوکارد باعث میشوند که حتی حرکات غیر ضروری و بیاهمیت این نیمه خونآشام قدرتمند هم جذاب به نظر برسد و جلوههای بصری و حس خوبی را در مخاطبش ایجاد کند.
همانطور که اشاره شده، یکی از مهمترین عناصر سبک مترویدوانیا کشف کردن و گشت و گذار در محیط است و قصر دراکولا در بازی، پر شده از مکانهای عجیب و غریبی که به هر نحوی غیرقابل دسترس هستند و شما را به کشف کردن و گشتن بیشتر وادار میکنند. بازی پر شده از مکانهای مرموزی مثل گالری مرمرین و یا آزمایشگاه کیمیاگری که آزمایشهایی عجیب و غریب در آن با نام علم و برای پیشرفت آن اما با مقاصدی شوم شکل میگیرد، آزمایشهایی که حاصلی جز هیولاهایی وحشتناک و تباهی نداشته است. بازی حتی بارها شما را به مناطقی آشنا مانند ورودی جذاب قصر دراکولا و برج ساعت میفرستد، جایی که موجودات کابوس مانندی سراغتان خواهند آمد و آلوکارد، با بهدستآوردن هریک از قدرتهایش، مثل تبدیل شدن به یک گرگ، خفاش و یا حتی یک مه غلیظ، میتواند به محلهای بیشتری دسترسی پیدا کرده و بیشتر از قبل به گشت و گذار بپردازد. به بیان دقیقتر بازی با هر توانایی جدید، امکان رسیدن به مکانهایی جدیدتر و دست نیافتنیتر را به شما میدهد و به این ترتیب، گشتن در محیط و امتحان کردن هر توانایی برای ورود به محیطی خاص را طلب میکند. موضوعی که بر عنصر اصلی بازی، یعنی کشف، تاکید میورزد و از شما میخواهد تا رازهای به نظر بیپایان بازی را، که در تکتک راهروها و مکانها مخفی ماندهاند، کشف کنید.
یکی از همین رازهای بزرگ این است که آلوکارد در واقع حامل نفرین و طلسمی خونی است که به نوعی به مرگ مادرش لیزا هم ربط دارد. مرگ مادر آلوکارد موضوعی است که در تمام طول زندگی او را دنبال کرده و هیچ وقت رهایش نمیکند و این تبدیل به نقطه ضعفی میشود که در جایی، ساکیوبس (Succubus) یکی از موجودات شیطانی ساکن در قصر، از ناتوانی آلوکارد در حمله کردن به تصاویر رویاییاش، سوءاستفاده کرده و او را محبوس میکند.
در چنین شرایطی آلوکارد زندانی کابوسی میشود که در آن رنگهایی از هم پاشیده و عجیب دیده میشوند و در این میان فقط او و مادرش شمایل درستی دارند. حادثه مرگ مادر آلوکارد به قدری در ذهن او ماندگار شده که حتی احساسات جدید او نسبت به انسانها را از میان برده و نفرت گذشتهاش نسبت به انسانها و عطش برای کشتن آنها را بیدار میکند. حک شدن این نفرت باعث میشود که موجود شیطانی از چهره و صدای مادر آلوکارد استفاده کرده و راه نجات آنها را در کشتن انسانها به تصویر بکشد. موجود شیطانی آخرین کلمات مادر آلوکارد در حال مرگ را تغییر داده و آن را به "برای نجات من، همه آدم ها رو بکش" تغییر میدهد، در حالی که مادر آلوکارد در لحظات پایانی عمرش، از فرزندش درخواست کرده بود تا به انسانها آسیبی نزند و از آنها متنفر نباشد. و آلوکارد این موضوع را میداند، چرا که خودش در لحظه مرگ مادرش حضور داشته و آن را به خاطر دارد و در نهایت، تلاشهای آلوکارد برای حفظ انسانها و عمل به درخواست مادرش، رفتهرفته تبدیل به مقابله او با نقشههای شوم پدرش شده است. وجود چنین راز بزرگی در دل گشت و گذارهای قلعه و روایت داستان به چنین سبکی، یکی از مهمترین عناصر موفقیت Symphony of the Night محسوب میشوند.
در این میان صداپیشگی شخصیتهای اصلی داستان با حال و هوایی ملودرام و کمی اغراق آمیز انجام شده، اما همین موضوع بازی Symphony of the Night را تبدیل به عنوانی منحصر بفرد میکند که حس و حال خاص خودش را دارد. صداپیشگی بازی باعث شده که نطقهای دراکولا و آلوکارد به شدت به یادماندنی و ماندگار شوند و حتی در طول این سالها از یادها نروند.
به عنوان مثال زمانی که آلوکارد، پدرش دراکولا را شکست میدهد. لحظهای بسیار به یاد ماندنی شکل میگیرد که در آن دراکولا به عشق همیشگی همسرش، یعنی مادر الوکارد نسبت به خودش آگاه میشود و در چنینی شرایطی کل قصر با نوری شدید روشن میشود. و الوکارد که تنها وظیفهاش، یعنی شکست دادن شیطان زمانه را به انجام رسانده، تصمیم میگیرد که دوباره پنهان شده و تنهایی پیشه کند. با این حال آلوکارد جملهای به زبان میآورد که معنایی عمیق دارد و در انتها، مفهوم سفر ذهنی او را هم آشکار میسازد، او رو به دراکولا میگوید :" تو باید همیشه به یاد داشته باشه باشی که تنها چیز مورد نیاز برای شیطان که به پیروزی برسه، اینه که آدمهای خوب، هیچ کاری برای جلوگیری ازش انجام ندن." در کنار چنین لحظه بزرگی، موضوعات بسیاری دیگری از قصر دراکولا و سفر آلوکارد در ذهن ها مانده است، از استفاده از صدای خفاش و انعکاس آن برای یافتن راه گرفته تا پیدا کردن اعضا مختلف بدن ولاد در قصر و کنار هم گذاشتن آنها.
در این سفر ذهنی بزرگ و طولانی، آلوکارد نه تنها قدرت اصلی خودش را بازپس میگیرد، بلکه از آنهم عبور کرده و تبیدل به موجودی به شدت قدرتمند میشود که هیچ چیز جلودارش نیست. این موضوع در زمان عرضه شدن بازی به شدت هیجان انگیز بود، چرا که قدرت اعضا خانوادهی بلمونت در طول نسخههای قبلی به طور پیوسته یکسان باقی میماند و از ابتدا تا انتهای بازی دچار تغییر نمیشد، اما آلوکارد، با پیشروی در بازی، تحولات بسیاری را تجربه میکرد و در نهایت با قوس پیشرفت بینظیر بازی نسبت به زمان عرضه، تبدیل به موجودی شکستناپذیر میشد و به زیبایی هرچه تمامتر، این حس را به مخاطبش هم منتقل میکرد. و به این ترتیب عناصر گشت و گذار به کمک رازهای سربهمهر بازی و عناصر نقش آفرینی به کمک پیشرفت حیرت انگیز و سیستم عالی تجربه در بازی، پیاده سازی شدند.
Symphony of the Night به نحوی، سبک مترویدوانیا را به سبکی ماندگار و موفق در صنعت بازی تبدیل کرد. و باعث شد که در دوره تب و تاب عناوین سه بعدی و پیشرفت آنها، یاد و خاطره عناوین دو بعدی بار دیگر زنده شود و این عناوین جدی گرفته شوند. Symphony of the Night به زیبایی هرچه تمامتر، بار دیگر شکوه عناوین دوبعدی را به رخ کشید و با طراحی مراحل حیرتآور، ایجاد انگیزه در مخاطب برای گشت و گذار در محیط و کشف اسرار زندگی آلوکارد و دراکولا، موسیقی گوش نوازی که تکرار شدنش دور از ذهن به نظر میرسد و همچنین داستان جذاب و دوست داشتنی که حاصل کنارهم قرار گرفتن عناصر جذاب گیمپلی و قوس پیشرفت حیرت انگیز بازی بود، به همه ثابت کرد که سبک مترویدوانیا، و بازیهای دوبعدی قرار است تا سالها زنده بمانند. Symphony of the Night از آن دست بازیهایی است که راه و رسم صنعت بازیهای ویدئویی را تغییر دادند و سبک ساز شدند، این بازی با استفاده درست از عناصر اصلی سبک مترویدوانیا که در متن توضیح داده شد (تاکید بر گشت و گذار و ایجاد حس پیشرفت در شخصیت) تبدیل به عنوانی جریان ساز شد. این بازی سمفونی دوست داشتنی و گوش نوازی است که میتوان برای سالها به آن گوش داد.
بازی Castlevania Requiem collection، دو عنوان کلاسیک سری کسلوانیا را شامل میشود، برای کسب اطلاعات بیشتر با لوکتو همراه باشید
تاریخ پخش فصل دوم سریال Castlevania که از شبکه Netflix منتشر میشود مشخص شد. با لوکتو همراه باشید.
پس از گمانهزنیهای فراوان سرانجام اعلام شد که فصل دوم سریال Castlevania در حال ساخت است. با لوکتو همراه باشید.