این مطلب حاوی اسپویلر است.
فیلمهای جیمز باند در گذر زمان، همواره راه فرار مخاطب خود از زندگی واقعی به دنیایی بودهاند که مأمور 007، مردی انگلیسی، جذاب و دلیر، با رشادتهای ابرانسانی و تجهیزات خیرهکنندهاش، همواره دنیا را نجات میدهد و خودروهایی را سوار میشود، که همه آرزویشان را دارند. فیلمهای جیمز باند، فیلمهایی سرگرمکننده و هیجانانگیز که مخاطب را شیفته خود میکنند، مترادف با سینمای سرگرمکننده هستند، حتی اگر برای سالها، از این معیار دور شده باشند.
داستان فیلم No Time to Die بلافاصله پس از وقایع فیلم Spectre آغاز میشود و فردی که فیلم Spectre یا فیلمهای قبلی جیمز باند با بازی دنیل کریگ (Daniel Craig) را ندیده باشد، به هیچ وجه نمیتواند داستان این فیلم را دنبال کند. اتکای بیش از حد فیلم No Time to Die به فیلمهای قبلی این مجموعه، خلاف چیزی است که معمولا در فیلمهای جیمز باند شاهد آن هستیم. حتی سه فیلم اول جیمز باند با بازی دنیل کریگ نیز تا حد زیادی مستقل از هم بودند و به نظر میرسید که با فیلم Spectre، داستان این سری جمع شده باشد. شاید اگر فیلم No Time to Die با تأخیرات متعدد مواجه نشده بود، کمتوانی فیلمنامه به عنوان یک اثر مجزا، کمتر به چشم میآمد.
همچنین، داستان علمی – تخیلی نیم بند فیلم نیز کمی بیش از آن چه که باید پیچیده به نظر میرسد. اگرچه فیلم No Time to Die یک فیلم علمی تخیلی نیست، اما به سنت فیلمهای جیمز باند، شاهد یک مضمون علمی -تخیلی به عنوان ابزاری برای به جریان انداختن حوادث فیلم هستیم. فیلم No Time To Die، به جای استفاده از مضمون سادهای، از نانوباتها به عنوان سلاحهایی که میتوانند DNA انسان را تغییر دهند، بهره برده است ولی در سادهسازی آن چندان موفق نبوده است؛ آن هم در حالی که این مضمون چندان روی کاغذ پیچیده به نظر نمیرسد. همچنین، روابط بین جیمز باند، مدلین سوان، لیوسیفر سفین – با بازی رامی مالک (Rami Malek) – و بلفولد – با بازی کریستوفر والتز (Christopher Waltz) ممکن است گیجکننده به نظر برسند.
دلیل اصلی گیج کننده بودن روابط بین شخصیتهای فیلم No Time to Die این است که کاراکتر سفین، به عنوان ویلن، شخصیت جذابی ندارد، تا میانههای فیلم رابطهاش با مدلین و نجات دادن جانش گنگ است و در کل، آنتاگونیست مناسبی برای جیمز باند نیست. او که در ابتدا به نظر میرسد به علت کینه شخصی، اهداف خود را پیش میبرد، از میانههای فیلم، به یک ویلن روانپریش معمولی در فیلمهای درجه دو هالیوودی تبدیل میشود. تهدید کردن دموکراسی، آزادی و جان مردم در سال ۲۰۲۱، بیشتر به عنوان یک شوخی قابل قبول است تا هدف اصلی یک آنتاگونیست و لیوسیفر سفین نیز به همین آفت مبتلا است. در فیلمهای اخیر جیمز باند، شاهد ویلنهای خوبی مانند لشیفر و رائول سیلوا بودیم که به دلیل انگیزههای شخصیت، ویلنهایی قابل باور بودند اما لیوسیفر سفین از این ویژگی برخوردار نیست و رامی مالک نیز، علیرغم تلاشش، گزینه مناسبی برای این نقش نبوده است.
با این حال، داستان فیلم No Time to Die را نمیتوان یک داستان بد و ضعیف تصور کرد. اگرچه جیمز باند ویلن خوبی در مقابل خود نمیبیند، اما نویسندگان فیلم، شخصیت او را به خوبی برای خداحافظی آماده کردهاند. جیمز باند که مشخصا پا به سن گذاشته است، اگرچه به خیال خود، بازنشسته شده است، اما پارانویایی که باعث میشود او نتواند به مدلین سوان اعتماد کند یا حتی هنگام دوش گرفتن نیز تفنگ خود را به همراه داشته باشد، او را رها نمیکند. او حتی هنوز مدارک مربوط به مقابلهاش با بلفولد را نیز نگه داشته است و وقتی که متوجه میشود فرد دیگری را به جای او به عنوان مأمور 007 برگزیدهاند، با این حقیقت مواجه میشود که علیرغم همه دستاوردهایش، فردی قابل تعویض است و همین حقیقت، قلب او را میشکند، حتی اگر او در مخفی کردن آن ماهر باشد.
تا حد زیادی، این امر بازتابی از حضور دنیل کریگ یا بازیگران پیشین نقش جیمز باند – شاید به جز جرج لازنبی (George Lazenby) – در این نقش است. همانند جیمز باند، زمان خداحافظی دنیل کریگ از این فرنچایز هم فرا رسیده بود. در ابتدای فیلم، به نظر میرسد که شاید دنیل کریگ برای این نقش کمی پیر شده باشد، اما مسیری که جیمز باند در فیلم No Time to Die طی میکند، نشان میدهد که دنیل کریگ هنوز کاملا مناسب این نقش است و این فیلم، بهترین فرصت برای خداحافظی او از جیمز باند است. به همین دلیل، پایان فیلم No Time to Die، نه تنها غیرمنتظره است، بلکه از نظر احساسی نیز میتواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و دنیل کریگ به خوبی حس غم و در عین حال رهایی را توانسته در سکانسهای آخر به مخاطب منتقل کند.
همچنین، فیلم No Time to Die را تا حد زیادی میتوان جشن تقدیر از سری فیلمهای جیمز باند به عنوان یکی از پیشگامان و ستونهای اصلی ژانر اکشن و ابرقهرمانی دانست. اگرچه جیمز باند هیچوقت یک ابرقهرمان نبود (هرچند که او همواره انسانی خارقالعاده و استثنایی به تصویر کشیده شده است)، اما الگویی برای خلق قهرمانان سینمای اکشن در سینما بود و فیلم No Time to Die نیز با ارجاعات متعدد به گذشته باند، این تاریخچه را ارج مینهد. با توجه به مسیر سخت فیلم No Time to Die برای اکران، این فیلم به شکلی ناخواسته به ستایشنامهای برای سینما نیز تبدیل شده است. زمانی که فیلم Dr. No، اولین فیلم جیمز باند، مردم را به سینماها کشاند و قهرمانی جذاب را به آنها معرفی کرد، به خوبی در فیلم No Time to Die که مخاطبان را پس از دو سال تعطیلی سالنهای سینما، دوباره با فیلمهای سینمایی آشتی داده است، تداعی میکند. شاید فیلم No Time to Die مشکلات زیادی داشته باشد و بهترین فیلم جیمز باند نباشد، اما مثال فوقالعادهای برای فرارگرایی از طریق سینما، در دوران پس از پاندمی کروناویروس است.
فیلم No Time to Die علاوه بر اینکه تجدید دیدار سرگرمکنندهای با جیمز باند است، از نظر سکانسهای اکشن نیز، نه تنها قابل قبول، بلکه حتی میتوان گفت فراتر از حد انتظارات است. کری جوجی فوکوناگا (Cary Joji Fukunaga)، کارگردان فیلم No Time to Die، توانسته ایدههای خوبی را برای سکانسهای اکشن فیلم پیادهسازی کند و المانهای ثابت فیلمهای جیمز باند مانند بدلکاریهای شگفتانگیز، خودروهای مدرن و خاص مخصوصا استون مارتین DB5 و مأمورانی زیبارو را به شکلی جذاب و جدید، در فیلم خود جای دهد که از میان آنها میتوان به همکاری جیمز باند و پالوما – با بازی آنا دارماس (Ana D’Armas) در کوبا – مبارزه جیمز باند و لوگان اش – با بازی بیلی مگنوسن (Billy Magnussen) – در کشتی یا سکانس مبارزه جیمز باند با سربازهای سفین در جزیره اشاره کرد تا جایی که مخاطب آرزو میکند کاش طول این سکانسهای اکشن بیشتر باشد. با این حال، برخی از سکانسهای اکشن فیلم نیز مانند فرار جیمز باند، مدلین سوان و دخترش از دست سفین، کلیشهای، تکراری و کمهیجان به نظر میرسند. طنز کمرنگ داستان نیز که در فیلمهای قبلی تقریبا غایب بود، توانسته از تبدیل شدن فیلم No Time to Die به اثری خشک و بیش از حد جدی، جلوگیری کند.
شاید برای شما جالب باشد
- بازی کنیم - بازی Spike Volleyball
- بهترین فیلمها مشابه سریال Squid Game
در انتها باید به این موضوع نیز اشاره کرد که داشتن تیتراژ آغازین که با یک آهنگ همراهی میشود، همواره از ویژگیهای نمادین فیلمهای جیمز باند بوده است و فیلم No Time to Die نیز از این خصیصه پیروی کرده است. اما بر خلاف دو فیلم قبلی که شامل آهنگهای زیبایی از ادل (Adele) و سم اسمیت (Sam Smith) بودند، فیلم No Time to Die فاقد این ویژگی است و آهنگی که بیلی آیلیش (Billie Eilish) برای فیلم No Time to Die خوانده است، به سختی قابل تحمل است. مشخص است که تهیهکنندگان فیلم فقط خواستهاند با استفاده از محبوبیت این خواننده جوان، نسل جدیدی را با فیلمهای جمیز باند آشنا کنند.
فیلم No Time to Die با داشتن یک ویلن بهتر، میتوانست فیلم بسیار بهتری باشد. این کمبود باعث شده است تا مدت زمان طولانی فیلم، طولانیتر نیز به نظر برسد و مواجهه جیمز باند و سفین نیز قانعکننده و رضایتبخش نباشد. با این حال، سفر شخصی جیمز باند و خداحافظی دنیل کریگ، بازیگران جدید فیلم مخصوصا ناتاشا لینچ و کارگردانی خوب کری جوجی فوکوناگا که نشان داده است کاملا با این فرنچایز و شخصیت جیمز باند آشنا است، از تبدیل شدن فیلم No Time to Die به اثری خستهکننده، مانند Spectre جلوگیری کردهاند و آن را به یک فیلم سرگرمکننده ارتقا دادهاند که هم نامه خداحافظی مناسبی برای دنیل کریگ و هم بهانه خوبی برای بازگشت مخاطبان به سینما است.
بامداد امروز، در بیست و هشتمین دوره مراسم SAG Awards، بهترینهای بازیگری در سینما و تلویزیون در سال ۲۰۲۱ معرفی شدند. با لوکتو همراه باشید.
آکادمی هنرهای سینمایی و تلویزیونی بریتانیا، نامزدهای جایزه بفتا سال 2022 را معرفی کرد که غیبت بعضی از نامهای معتبر، بسیار مشهود است. با لوکتو همراه باشید.
آکادمی هنرهای سینمایی و تلویزیونی بریتانیا، نامزدهای ستاره نوظهور سال را طی مراسمی کوتاه معرفی کرد. با لوکتو همراه باشید.
در این قسمت از مباحث آشنایی با ژانرهای سینمایی، سراغ ژانر پرطرفدار و پرمخاطب اکشن میرویم. با لوکتو همراه باشید.
فیلمهای جیمز باند در مجموع، فیلمهای اکشن سرگرمکنندهای محسوب میشوند که اکنون به واسطه تاریخچهای که دارند، در سینما جایگاه والایی کسب کردهاند، اما بسیاری از فیلمهای این مجموعه، فیلمهای متوسطی هستند. در این مقاله، ۱۰ فیلم جیمز باند را معرفی کردهایم که ارزش تماشا کردن را دارند. با لوکتو همراه باشید.
اولین نفری باشید که برای این پست نظر ارسال می کنید!