پس از ماهها تأخیر و انتظار، سرانجام فیلم Black Widow توسط دیزنی اکران شد. این فیلم قرار بود اولین قدم در فاز چهارم دنیای سینمایی مارول (MCU) باشد اما با تأخیرهای متعدد و اکران پس از سریالهای مارول، این جایگاه را از دست داد، هر چند که این مسئله چیزی از اهمیت این فیلم در میان فیلمهای دنیای سینمای مارول نمیکاهد. با این حال، از همان ابتدا مشخص است که مارول باید سالها پیش چنین فیلمی را برای ناتاشا رومانوف میساخت.
ماجراهای فیلم Black Widow پس از فیلم Captain America: Civil War رخ میدهند. در حالی که بسیاری از همدستان استیو راجرز دستگیر شدهاند و او و باکی بارنز ناپدید شدهاند، ناتاشا رومانوف در حال فرار از دست مقامات آمریکایی است و به نروژ پناه میبرد. او که خانواده انتقامجویان خود را از دست داده است، بستهای از خواهرش دریافت میکند که باعث میشود تا تجدید دیداری با اولین خانوادهاش داشته باشد.
آن چه که مسلم است، مارول خیلی دیر این فیلم را ساخته است. اگرچه کوین فایگی (Kevin Feige) و همکارانش توانستهاند این فیلم را به خوبی به فاز چهارم MCU ربط دهند، اما آگاهی مخاطب از اتفاقاتی که برای ناتاشا پس از فیلم Civil War رخ میدهد، از ظرفیتهای فیلم Black Widow به عنوان یک فیلم جاسوسی هیجانانگیز میکاهد. در واقع، همین ارتباط با دنیای سینمایی مارول، بزرگترین مانع برای موفقیت فیلم Black Widow است. تصور اینکه این کاراکتر و دنیای خاص خودش، میتوانستند فرنچایزی نیمه مستقل داشته باشند، هیجانی کاذب و فرصتی سوخته است که باید دید آیا مارول به فکر جبران آن است یا خیر.
با این حال، فیلم Black Widow، به عنوان یک فیلم اکشن جاسوسی، فیلم خوب و از همه مهمتر سرگرمکنندهای است حتی اگر از خیلی جهات، نسبت به دیگر فیلمهای مشابه در MCU کاستی داشته باشد. سکانسهای اکشن شامل مبارزات ناتاشا و یلنا دارای کاتهای زیادی هستند که شاید به تنهایی نتوان این امر را یک ایراد قلمداد کرد، اما در مقایسه با فیلمهای اکشن خوب حال حاضر آمریکایی یا حتی فیلمهای Captain America، این سکانسهای اکشن در درجهای پایینتر قرار میگیرند. مقصر اصلی در اینجا، کیت شرتلند (Cate Shortland)، کارگردان فیلم است که ظاهرا از مهارت لازم برای پیادهسازی سکانسهای اکشن پویا برخوردار نبوده است. برخی از جلوههای ویژه فیلم نیز به شکل عجیبی تصنعی و کهنه هستند. با این حال این ایرادات مانع نمیشوند تا از فیلم Black Widow لذت نبرید. زمانی که شاهد سکانسهای عظیمی مانند سقوط بهمن در مجاورت زندان یا سقوط آزاد دژ هوایی دریکوف هستیم، فیلم Black Widow در هیجانانگیزترین لحظات خود به سر میبرد و علیرغم تدوین نه چندان مطلوب سکانسهای اکشن کوچکتر، اسکارلت جوهانسون (Scarlett Johansson)، فلورنس پیو (Florence Pugh) و اولگا کوریلنکو (Olga Kurylenko) به عنوان سربازهایی ماهر و خارقالعاده، بسیار قانعکننده ظاهر شدهاند و بدلکارهای فیلم نیز کار خود را به نحو احسنت انجام دادهاند.
فیلم Black Widow زمانی که به رابطه ناتاشا با خانوادهاش میپردازد در اوج است. با وجود زمان کمی که در اختیار کیت شرتلند بوده، او به خوبی توانسته دینامیک رابطه بین ناتاشا و والدین و خواهرش و البته رابطه بین یلنا با آنها را به تصویر بکشد به گونهای که مخاطب به آنها علاقهمند میشود. بخشهای مربوط به این خانواده دارای سطح مناسب و متعادلی از درام و کمدی برای فیلمی مانند Black Widow هستند، البته میتوان گفت که فیلم میتوانست از درام بیشتری نیز بهره ببرد و با کشتن یکی از شخصیتهای الکسی یا ملینا، جدیت فیلم را افزایش دهد اما ظاهرا کوین فایگی و کیت شرتلند به این نتیجه رسیدند که مرگ ناتاشا به اندازه کافی بار تراژدی فیلم را افزایش خواهد داد.
ایراد دیگر ناشی از کشته نشدن هیچکدام از کاراکترهای اصلی این است که شخصیت Taskmaster، تهدیدآمیز بودن خود را تا حتی از دست میدهد، هر چند که ظاهرا MCU نقشههای دیگری برای این کاراکتر دارد. با این حال، اگر Taskmaster که ظاهرا کاملترین مبارز در دنیا است، ضربه سهمگینتری به خانواده ناتاشا وارد میکرد، ابهت خود را در پایان حفظ میکرد. عدم شباهت خط داستانی Taskmaster به کامیکبوکهای مارول نیز اگرچه به مذاق خیلیها خوش نیامده است، اما شجاعت مارول برای پیش گرفتن مسیر جدید برای این کاراکتر ستودنی است. فیلم Black Widow با معرفی یلنا بلوا و دیگر بیوههای سیاه، توانسته سنگ بنای یک فرنچایز جاسوسی جذاب را بنا کند و باید دید که مارول با یلنا، Taskmaster و دیگر کاراکترهای جدید چه میکند. در نقطه مقابل، کاراکتر دریکوف با بازی ری وینستون (Ray Winston)، اگرچه رقیب قدر و مناسبی برای ابرقهرمانی بدون قدرتهای ماورایی به نظر میرسد، اما نه به اندازه کافی وقتی برای عرض اندام و نه پایانی درخور دارد.
داستان فیلم Black Widow به شدت یادآور فیلمهای جاسوسی کلاسیک، مخصوصا فیلمهای جیمز باند دوره پیرس برازنان (Pierce Brosnan) است. اریک پیرسون (Eric Pearson)، نویسنده فیلمنامه Black Widow تلاشی برای منطقی جلوه دادن این داستان نکرده است و خوشبختانه کیت شرتلند نیز متوجه شده است چنین داستانی نیازی به منطق چندانی ندارد. فیلم Black Widow داستانی پر از گافهای متعدد دارد، برای مثال، پنهان کردن یک دژ معلق در هوا تقریبا غیرممکن به نظر میرسد اما فیلمنامه Black Widow نه تنها توضیح نمیدهد که چگونه همچین سازهای تا کنون مخفی مانده است، بلکه اهمیتی نیز به این قضیه نمیدهد و از مخاطب خود نیز همین را میخواهد. فیلم Black Widow قرار نیست داستانی درباره واقعیتهای دنیای جاسوسی زیرزمینی باشد. این فیلم، یک اثر سرگرمکننده است که خود را به اندازه کافی دست میاندازد و در عین حال، میتواند مخاطب را به داستان خود جذب کند و همین برای چنین فیلمی کافی است. همین ویژگی باعث میشود تا بابت اینکه مارول اینقدر دیر به فیلم Black Widow چراغ سبز نشان داده است، بیشتر افسوس بخوریم. با این حال، سازندگان فیلم موفق شدهاند تا در سکانس پس از تیتراژ فیلم که رکن ثابتی در فیلمهای مارول است، آن را به فاز چهارم و سریالهای مارول ربط دهند تا هم دیدن این سریالها واجب باشد و هم مخاطبی که پیگیر این دنیای سینمایی است، برای آینده آن هیجانزده شود.
در مجموع فیلم Black Widow، مرثیهای خوب برای ناتاشا رومانوف و مقدمهای درخور برای یلنا بلوا است که علیرغم کاستیهایش تعادل مناسبی از درام، کمدی، اکشن و هیجان فیلمهای جاسوسی هالیوودی است که مخاطب خود را سرگرم میکند و او را به دنبال کردن MCU ترغیب میکند. با این حال، این فیلم به تنهایی میتواند سرآغازی برای فیلمهای جدیدی از مارول بر اساس کاراکترهایی مشابه است و این استودیو فیلم سازی این فرصت را دارد تا با داشتن منابع غنی که در دست دارد، یک دنیای جاسوسی جدید در سینما شکل دهد.
مینی سریال Moon Knight اقتباسی از کامیکبوکهای مارول است و داستان مردی است که برای زنده ماندن، خونس، خدای ماه را میپذیرد و عدالت او را اجرا میکند. با لوکتو همراه باشید.
آنتونی راموس، بازیگر نمایش موزیکال Hamilton در سریال Ironheart بر اساس کامیکهای مارول نقش آفرینی خواهد کرد. با لوکتو همراه باشید.
فیلم Spider-Man No Way Home سرانجام رکورد فیلم Avatar در گیشهها را شکست. با لوکتو همراه باشید.
فیلم Eternals، بر خلاف آنچه که مارول و دیزنی قصد داشتهاند جلوه بدهند، نه اثری جاهطلبانه است، نه نشانی از رشد و تحول MCU دارد و فقط یک فیلم هالیوودی تکراری دیگر است. با لوکتو همراه باشید.
در سال ۲۰۲۲ چشم انتظار کدام فیلمها هستیم و کدام کارگردان بزرگ با دستانی پر به سینما باز خواهد گشت؟ با لوکتو همراه باشید.