کریستوفر میلر (Christopher Miller)، خالق سریال The Afterparty، نه تنها در طنز مهارت دارد و نویسنده کمدی خوبی است، بلکه با سریال The Afterparty نشان میدهد که داستان پردازی است که میتواند با مضامین مختلف کار کند. او فردی است که با آثار خود مخاطب را میتواند سرگرم کند که یکی از مهمترین ویژگیهای یک خالق است.
سریال The Afterparty داستان یک مهمانی تجدید دیدار شاگردان یک دبیرستان پس از ۱۵ سال است. این عده هر کدام مسیری متفاوت را طی کردهاند و روابط مختلفی با هم دارند. معروفترین آنها، یک خواننده پاپ به نام اگزویر – با بازی دیو فرانکو (Dave Franco) – است که در این مهمانی به قتل میرسد. کارآگاه دنر – با بازی تیفانی هدیش (Tiffany Haddish) – اولین کارآگاهی است که سر صحنه قتل حاضر میشود و قصد دارد تا قبل از رسیدن همکلاسی سابقش در آکادمی پلیس که اکنون کارآگاه برجستهای است، قاتل را پیدا کند.
تا قبل از دو اپیزود نهایی، سریال The Afterparty از معدود سریالهایی است که برای پر کردن زمان اپیزودهای خود، دست به دامن سکانسهای اضافی نمیزند. اگرچه اپیزود هفتم پسزمینهای از کاراکتر دنر و علاقه او به مصاحبه کردن با مظنونین را نمایش میدهد که به درک کاراکتر او کمک میکند، اما پرداختن یک اپیزود کامل به او کمی زیادهروی به نظر میرسد. البته سریال The Afterparty تا قبل از اپیزود نهایی برای فصل دوم تمدید نشده بود و شاید سازندگان سریال قصد داشتند تا از اپیزودهایی که در دست دارند، نهایت بهره را ببرند اما در مجموع میتوان گفت اپیزود هفتم، کمترین جذابیت را بین اپیزودهای این سریال دارد. اپیزود پایانی نیز که قرار است ماجراهای این شب را از زاویه دید مگی، دختر زویی و برت تعریف کند، در کمتر از ۱۰ دقیقه و بسیار شتابزده این ماجراها را روایت میکند و چندان چشمگیر نیست. اپیزود نهایی در مجموع بسیار شتابزده به نظر میرسد. همچنین، اگرچه قاتل که در اپیزود نهایی رونمایی میشود، انگیزه کافی و منطقی را داشته است، اما نمیتوان منکر شد که نقشه قتل او بیش از حد به شانس وابسته بوده است.
شاید برای شما جالب باشد
- بهترین فیلمهای ساخته شده توسط زنان در سال ۲۰۲۱
با وجود چنین مشکلاتی، سریال The Afterparty، سریال پلیسی کمدی سرگرمکنندهای است. هر اپیزود از این سریال (منهای اپیزود آخر)، سبک و سیاق متفاوتی دارد و در ژانر متفاوتی تعریف میشود. اپیزود اول که داستان انیک – با بازی سم ریچاردسون (Sam Richardson) – یک داستان کمدی رمانتیک کلاسیک است. اپیزود دوم، ماجرای برت – با بازی آیک برینهلوتز (Ike Barinholtz) – است که مانند یک داستان اکشن جاسوسی روایت میشود زیرا برت خود را قهرمانی میبیند که باید با شکست دادن دشمنش، بار دیگر دل همسر سابقش را به دست آورد. اپیزود سوم که به جرأت میتوان گفت بهترین اپیزود این سریال است، ماجراهای شب را از نگاه یسپر – با بازی بن شوارتز (Ben Schwartz) – تعریف میکند و یک اپیزود موزیکال است و به خوبی از این ژانر بهره میبرد. آهنگهای به کار گرفته شده در این اپیزود با دقت زیادی ساخته و اجرا شدهاند. اپیزود چهارم که درباره چلسی – با بازی ایلانا گلیزر (Ilana Glazer) – است، یادآور فیلمهای تعلیقآمیز روانشناسی است. جالب است که ایلانا گلیزر سال گذشته فیلمنامه یک فیلم تعلیقآمیز به نام False Positive را نوشته و در آن بازی کرده بود که فیلمی به شدت غیر قابل تحمل بود اما در سریال The Afterparty، نویسندگی و کارگردانی خوب کریس میلر باعث شدهاند تا کاراکتر چلسی نیز مورد توجه مخاطب قرار گیرد. در اپیزود پنجم، والت – با بازی جیمی دمتریو (Jamie Demetriou) – ماجراهای ۱۵ سال پیش را که ظاهرا ارتباط تنگاتنگی به قتل اگزویر دارند، برای کارآگاه دنر تعریف میکند. این اپیزود، پارودی فیلمهای کمدی نوجوانانه دبیرستانی معروف آمریکایی است. کریستوفر میلر به همراه فیل لرد (Phil Lord)، از تهیهکنندگان سریال، سابقه ساخت فیلمهای انیمیشن موفقی مانند Spider-Man: Into the Spider-Verse را داشته است، پس تعجبی ندارد که اپیزود زویی – با بازی زویی چاو (Zoe Chao) – که یک معلم هنر است، به شکل یک انیمیشن روایت میشود. ایده استفاده از ژانرهای مختلف برای هر اپیزود، ایدهای هوشمندانه و نوآورانهای برای تعریف یک داستان پلیسی است که کریستوفر میلر به خوبی از عهده آن برآمده است.
استفاده از فضای کمدی برای تعریف یک داستان جنایی، ریسک بزرگی است که کریس میلر آن را به جان خریده است. او باید به نحوی داستانی جنایی و رازآلود را تعریف کند که مخاطب از همان اپیزود اول، به همراه کاراکترهای فیلم، مخصوصا مأمور پلیسی که به دنبال قاتل است، در جستجوی سرنخهای مختلف باشد و قاتل را کشف کند. تماشای یک اثر پلیسی رازآلود به دلیل درگیر کردن مخاطب در پروسه تحقیق و بررسی، از جذابترین ژانرهای سینمایی و تلویزیونی است. سریال The Afterparty نیز از داستان جنایی خود برای خلق کمدی و لودگی بهره نمیبرد و داستان قتل اگزویر، تا لحظه فاش شدن قاتل، یک داستان جدی باقی میماند که مخاطب به پردهبرداری از آن علاقهمند است. خلق یک داستان جنایی در سبک whodunit کار سختی است و کریس میلر به خوبی توانسته سرنخهایی را در طول هشت قسمت سریال، به گونهای جلوی چشمان کاراکترها و به تبع آن، مخاطب قرار دهد که کشف آنها، نیازمند قدرت استنتاج فوقالعاده است و در عین حال، غیرمنطقی جلوه نمیکنند.
از سوی دیگر، کریس میلر داستانی را تعریف میکند که واقعا بامزه است. پویایی روابط بین کاراکترهای مختلف سریال، دیدنی و منجر به خلق موقعیتهای خندهدار میشود. کریس میلر متوجه است که تصوری که کاراکترها از داستانشان دارد، پتانسیل خلق لحظات کمدی را دارد و از آنها به خوبی بهره میگیرد. شاید شخصیتهایی مانند جنیفر یک و دو یا ایندیگو بیش از حد کاریکاتورگونه و سطحی باشند، اما از آنجایی که شخصیتهایی فرعی برای پر کردن پس زمینه داستان هستند، چندان مانعی در داستان ایجاد نمیکنند. از سوی دیگر، کریس میلر از بازیگرانی مانند تیفانی هدیش، سم ریچاردسون، بن شوارتز، آیک برینهولتز و جیمی دمتریو بهره برده است که انتخابهایی بینقص برای نقشهایشان هستند. حتی کاراکتر کارآگاه دنر که در ابتدا بسیار کلیشهای به نظر میرسد و انتخاب تیفانی هدیش نیز در ابتدا بحثبرانگیز است، اما پس از مدتی ویژگیهای بارز کارآگاه دنر خود را نشان میدهند و تصور فرد دیگری غیر از تیفانی هدیش در این نقش کار دشواری است.
سریال The Afterparty در نگاه اول به نظر نمیرسد که قرار است سریالی جدی درباره حل یک پرونده قتل باشد اما به لطف فیلمنامه و کارگردانی خوب کریس میلر و بازیگرانی توانا، نه تنها سریال The Afterparty بامزه و خندهدار است و به خوبی از پارودی در داستان خود بهره میبرد، بلکه معمای whodunit در هسته سریال به شکلی قانعکننده واشکافی میشود و میتوان از ایرادهای آن چشم پوشی کرد. در وهله آخر، سریال The Afterparty در فصل اول خود، موفق میشود مخاطب را سرگرم و او را برای ادامه داستان هیجانزده کند.
سرویس اپل تی وی پلاس، سریال کمدی پلیسی موفق کریس میلر را برای فصل دوم تمدید کرد. با لوکتو همراه باشید.